دوغبالغتنامه دهخدادوغبا. (اِ مرکب ) آش ماست . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ) (آنندراج ). ماستابه . مصیلة. مخیضیة. دوغباج . آش کشک . آش دوغ . دوغ وا. مضلبة. (یادداشت مؤلف ). مضیرة. (زمخشری ) (دهار). آش جغرات . (از شرفنامه ٔ منیری ) : و شیر تازه ٔ جوشانیده
فاز دوغابیslurry phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی که در آن مخلوطی از مایع و جامدات ریز نامحلول وجود دارد
ریختهگری دوغابیslip castingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ریختهگری که در آن دوغابِ بدنه به درون قالب متخلخل، عموماً گچی، با هر شکلی ریخته میشود تا بهتدریج با از دست دادن آب جسمی سخت بر جای بماند
قالبگیری دوغابیslurry mouldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قالبگیری که در آن مواد گچی یا سرامیکی را بهصورت دوغاب به دور مدل میریزند و پس از گرفتن دوغاب مدل را درمیآورند تا قالب خشک و سپس ریختهگری انجام شود
دوغباجلغتنامه دهخدادوغباج . (اِ مرکب ) دوغبا. آش دوغ . دوغوا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا و دزی ج 1 ص 476 شود.
دوغوالغتنامه دهخدادوغوا. (اِ مرکب ) دوغبا و هر غذایی که با دوغ پزند. (ناظم الاطباء). دوغبا. آش دوغ . آش ماست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا شود.
دوغولغتنامه دهخدادوغو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.
دوغ آبالغتنامه دهخدادوغ آبا. (اِ مرکب ) طعامی که با شیر سازند. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دوغ ابا است . (یادداشت لغتنامه ). دوغبا. رجوع به دوغبا شود.
مصلیةلغتنامه دهخدامصلیة. [ م َلی ی َ ] (ع ص ) مؤنث مَصْلی ّ. گویند شاة مصلیة؛ گوسپند بریان شده . (ناظم الاطباء). || (اِ) دوغبا. آش کشک . (یادداشت مؤلف ). ترف وا. (مهذب الاسماء).
مضیرةلغتنامه دهخدامضیرة. [ م َ رَ ] (ع اِ) آشی که از شیر ترش سازند و گاهی در آن شیر تازه افزایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی آش که از شیر ترش سازند و گاه شیر تازه بر آن افزایند. (ناظم الاطباء). شیروا. (مهذب الاسماء). دوغبا. (دهار). نام طعامی است که از جغرات برنج سازند. (الفاظ الادویه ).<b
دوغباجلغتنامه دهخدادوغباج . (اِ مرکب ) دوغبا. آش دوغ . دوغوا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا و دزی ج 1 ص 476 شود.