دوپوستهلغتنامه دهخدادوپوسته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) کاغذ کلفتی که بتوان آن را از وسط بریده و تبدیل به دو ورق نمود. (ناظم الاطباء).کاغذ که بتوان آن را پوسته کرد؛ یعنی از قطربه دو نیم و یک ورق را به دو ورق نازک تبدیل کرد.- دوپوس
دوپوستهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه دارای دو پوست باشد.۲. [مجاز] سخن مبهم؛ سخنی که دو معنی ضدونقیض از آن استنباط شود.
دوپوستگیinterrupted pourواژههای مصوب فرهنگستاندرز قابلِرؤیتی در محل اتصال دو سطح افقی قطعۀ ریختگی که ممکن است کامل یا در قسمتی به هم جوش خورده باشد
دیواستیلغتنامه دهخدادیواستی . (اِخ ) دیواشتی . دیوشتی . دیواشتج . ضبط درست نام وی دیواستی واز نیاگان خاندان معروف میکالیان یا آل میکال در ایران بوده ، است . در نسبت خاندان میکالیان نام وی را «شور» چهارم ضبط کرده اند در کتابهای فارسی و تازی این کلمه ٔ دیواستی را به اشکال مختلف مانند دیواشتی ، دیو
دیواشتیلغتنامه دهخدادیواشتی . (اِخ ) دیواستی . نام جد هفتم امیر ابوالعباس اسماعیل بن عبداﷲبن محمدبن میکال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیواستی شود.
دوپوسلغتنامه دهخدادوپوس . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوپوست . دوپوسته . || دوچیز بهم چسبیده . (ناظم الاطباء). رجوع به دوپوست و دو پوسته شود.
دوپوستلغتنامه دهخدادوپوست . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوپوس . (ناظم الاطباء). دوپوسته . پوستی روی پوست دیگر. پوست بر پوست . با دو جدار یا با دو پوشش . رجوع به دوپوس شود.