دوگانلغتنامه دهخدادوگان . [ دُ ] (ص نسبی ) (از دو + گان ، که پسوند نسبت است و گاهی به صورت گانه آید). دوتایی . (یادداشت مؤلف ). دوتا و مضاعف . (ناظم الاطباء). مضاعفة؛ زره دوگان حلقه بافته . (صراح اللغة) : بخ بخ این زاهد دوگانه گزارکه دو گان سجده می کند یک بار.<
دوان دوانلغتنامه دهخدادوان دوان . [ دَ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دویدن . در حال دوندگی . در حال دوانی . در حالی که دود. (یادداشت مؤلف ) : گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان . ابوشکور.ازین پسش تو ببینی
دوگان دوگانلغتنامه دهخدادوگان دوگان . [ دُ دُ ] (ق مرکب ) مثنی . دوتا دوتا. دوبدو. دودو. مقابل یکان یکان . (یادداشت مؤلف ) : پس هر روزی دو سر مرد را وظیفه کرد [ ضحاک ] که بیاوردی و بکشتی ... هرچه به زندانهای وی اندر کس بود که کشتن بر وی واجب بود و نبود مرایشان را هر روزی دوگ
دوگان دوگانلغتنامه دهخدادوگان دوگان . [ دُ دُ ] (ق مرکب ) مثنی . دوتا دوتا. دوبدو. دودو. مقابل یکان یکان . (یادداشت مؤلف ) : پس هر روزی دو سر مرد را وظیفه کرد [ ضحاک ] که بیاوردی و بکشتی ... هرچه به زندانهای وی اندر کس بود که کشتن بر وی واجب بود و نبود مرایشان را هر روزی دوگ
دوگانگیلغتنامه دهخدادوگانگی . [ دُن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) تغایر. مغایرت . اختلاف . دوگونگی . مقابل یگانگی . مقابل وحدت : بر سبوی دوگانگی زن سنگ تا ز خمی برآیدت ده رنگ . اوحدی .و رجوع به دوگ
دوگانهلغتنامه دهخدادوگانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) عدد دو. (ناظم الاطباء). عدد دو که نصف آن یک است . (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). دو عدد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : یک موی بدزدیدم از دو زلفت چون
دوگانیلغتنامه دهخدادوگانی . [دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دوگان . دوتایی : من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یگانی دوگانی .منوچهری .
دوگانهفرهنگ فارسی عمید۱. دوتایی؛ هرچیزی که مرکب از دو جزء یا دو عنصر باشد.۲. (اسم) [قدیمی] نماز دورکعتی؛ دو رکعت نماز.۳. [قدیمی] نماز صبح.
فضای باناخ بازتابیreflexive Banach space, regular Banach spaceواژههای مصوب فرهنگستانفضای باناخی که با دوگان دوم خود برابر است
ثناءلغتنامه دهخداثناء. [ ث ُ ] (ع ق ) دودو: جاؤوا ثناء ثناء؛ یعنی اثنین اثنین یا ثنتین ثنتین ، آمدند دو دو. دوگان دوگان . دوپاره .
جستن آهوانلغتنامه دهخداجستن آهوان . [ ج َ ت َ ن ِ هَُ ] (اِخ ) قفرات الظبی : وزیر بنات النعش بر پایهای خرس بزرگ ستارگان خردند، دوگان دوگان ایشان را جستن آهوان خوانند. (التفهیم ).
جبر باناخ میانگینپذیرamenable Banach algebraواژههای مصوب فرهنگستانجبر باناخ A با این ویژگی که همۀ اشتقاقهای پیوسته از A به فضای دوگان یک -A دو مدول باناخ، درونی باشد
یاوهلغتنامه دهخدایاوه . [وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی است بر طبق برخی از نسخ شاهنامه : پس گیو بد یاوه ٔ سمکنان برفتند خیلش یگان و دوگان .فردوسی .
دوگان دوگانلغتنامه دهخدادوگان دوگان . [ دُ دُ ] (ق مرکب ) مثنی . دوتا دوتا. دوبدو. دودو. مقابل یکان یکان . (یادداشت مؤلف ) : پس هر روزی دو سر مرد را وظیفه کرد [ ضحاک ] که بیاوردی و بکشتی ... هرچه به زندانهای وی اندر کس بود که کشتن بر وی واجب بود و نبود مرایشان را هر روزی دوگ
دوگانگیلغتنامه دهخدادوگانگی . [ دُن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) تغایر. مغایرت . اختلاف . دوگونگی . مقابل یگانگی . مقابل وحدت : بر سبوی دوگانگی زن سنگ تا ز خمی برآیدت ده رنگ . اوحدی .و رجوع به دوگ
دوگانهلغتنامه دهخدادوگانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) عدد دو. (ناظم الاطباء). عدد دو که نصف آن یک است . (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). دو عدد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : یک موی بدزدیدم از دو زلفت چون
دوگانیلغتنامه دهخدادوگانی . [دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دوگان . دوتایی : من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یگانی دوگانی .منوچهری .
دوگانهفرهنگ فارسی عمید۱. دوتایی؛ هرچیزی که مرکب از دو جزء یا دو عنصر باشد.۲. (اسم) [قدیمی] نماز دورکعتی؛ دو رکعت نماز.۳. [قدیمی] نماز صبح.
دوگان دوگانلغتنامه دهخدادوگان دوگان . [ دُ دُ ] (ق مرکب ) مثنی . دوتا دوتا. دوبدو. دودو. مقابل یکان یکان . (یادداشت مؤلف ) : پس هر روزی دو سر مرد را وظیفه کرد [ ضحاک ] که بیاوردی و بکشتی ... هرچه به زندانهای وی اندر کس بود که کشتن بر وی واجب بود و نبود مرایشان را هر روزی دوگ
پایۀ دوگانdual basisواژههای مصوب فرهنگستانپایهای برای فضای دوگان یک فضای بُرداری مفروض که بهوسیلۀ پایۀ فضای بُرداری مفروض ساخته میشود
رستۀ دوگانdual categoryواژههای مصوب فرهنگستانرستهای متناظر با رستۀ مفروض با همان اشیا ولی با ریختارهایی که جهتشان معکوس ریختارهای رستۀ مفروض است
فضای دوگانdual spaceواژههای مصوب فرهنگستانفضای بُرداری متشکل از همۀ تابعکهای خطی بر یک فضای بُرداری مفروض
قضیۀ دوگانdual theoremواژههای مصوب فرهنگستاندر هندسۀ تصویری، قضیۀ حاصل از تغییر قضیهای مفروض که در نتیجۀ تعویض نقطه و خط با یکدیگر و همچنین تعویض هر عمل با دوگان آن عمل به وجود میآید