دقیقلغتنامه دهخدادقیق . [ دَ ] (ع ص ) باریک از هر چیز. (منتهی الارب ). چیزی باریک . (دهار). خلاف غلیظ. (از اقرب الموارد). نازک . تنک . لطیف . (یادداشت مرحوم دهخدا) : جاودان ، قاری ، بنازد دوش دهرزین دقیقی و دقیق نادره . نظام قاری (دیوان ص
دکیکلغتنامه دهخدادکیک . [ دَ ] (ع ص ) تمام : یوم دکیک و شهر دکیک و حول دکیک ؛ روز تمام و ماه و سال تمام . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دککةلغتنامه دهخدادککة. [ دِ ک َ ک َ ] (ع اِ) ج ِ دُک ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دک ّ شود.
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) ریگستان هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ برابر و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دوکان . (دهار). بنائی که قسمت بالای آنرا مسطح کنند تا بر آن نشینند. ج ، دِکاک . (از اقرب الموارد). ج ، دِکک . (ناظم الاطباء). و رجوع به دَکّه
دکانلغتنامه دهخدادکان . [ دُک ْ کا / دُ ](از ع ، اِ) دوکان . (منتهی الارب ) (دهار). مرادف حانوت . (از آنندراج ). حانوت ، و آن معرب از فارسی است . (از اقرب الموارد). واحد دکاکین ، و آن معرب از فارسی است . (از صحاح جوهری ). صاحب تاج العروس (ذیل ماده ٔ دکک و دکن
دککةلغتنامه دهخدادککة. [ دِ ک َ ک َ ] (ع اِ) ج ِ دُک ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دک ّ شود.
مدککلغتنامه دهخدامدکک . [ م ُ دَک ْ ک َ ] (ع ص ) حنظل مدکک ؛ حنظلی که با خرما و جز آن خورده شود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).