دیانلغتنامه دهخدادیان . (اِخ ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس . معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد (در حدود 550 ق . م .) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد (<span c
دیانلغتنامه دهخدادیان . [ دَی ْ یا ] (ع ص ) بسیار چیره و غالب . (منتهی الارب ). قهار: واﷲالدیان ؛ هوالقهار. (اساس البلاغة). قهار. (اقرب الموارد). قهر کننده . (غیاث ). || نیک نزدیک . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) خدای تعالی . (از لسان العرب ). از اسمهای خدای تعالی است بمعنی حکم و قاضی . (از لسان
دان دانلغتنامه دهخدادان دان . (ص مرکب ) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه .- دان دان بیرون زدن ؛ دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن .
دان دان شدنلغتنامه دهخدادان دان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانه بستن عسل و شیره ٔ انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند. پاشان و پراکنده شدن و مانند دانه شدن شیره و عسل و روغن و جز آن . (ناظم الاطباء).
دیانیرالغتنامه دهخدادیانیرا. (اِخ ) زوجه ٔ هرکول ، که پس از مرگ وی خودکشی کرد. (دایرة المعارف فارسی ).
دیانندهلغتنامه دهخدادیاننده . [ دَ ن َن ْ دَ ] (اِخ ) معروف به سوامی دیاننده (از 1824 تا 1884 م .) مصلح دینی هندی . مؤسس فرقه ٔ دینی «آریا سمج » و معتقد به خدایی غیرشخصی و به «ودا» و مخالف بت پرستی بود برای احقاق حق فرقه ٔ نجس
دیانةلغتنامه دهخدادیانة. [ ن َ ] (ع اِ) اسم است برای تمام آنچه که بدان خدا را عبادت کنند. (اقرب الموارد). || دین و مذهب . ج ، دیانات . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهاء با کلمه ٔ تنزه و آنچه مابین خالق و مخلوق باشد مترادف است مانند قضاء و حکم و شرع . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
دیانةلغتنامه دهخدادیانة. [ ن َ ] (ع مص ) راستی نمودن . (منتهی الارب ). راستی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || دینداری کردن . (منتهی الارب ). دینداری . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دیندار گشتن . پارسایی . (دهار).
دیانالغتنامه دهخدادیانا.(اِخ ) دیان . در دین رومی الاهه ٔ ماه و جنگلها و حیوانات و زنان است بهنگام وضع حمل . دیانا مطابق اساطیر یونانی آرتمیس بود و در معبدش در رم بعنوان الاهه ٔ باکره مورد احترام بود وی که دختر «ژوپیتر» و «لاتون » بود بدستور پدر نمی بایست ازدواج کند و ژوپیتر تیرهایی بدو داد و
لاتنلغتنامه دهخدالاتن . [ ت ُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام مادر آپلن و دیان از ژوپیتر. و هم چشم ژونن .
دیانیرالغتنامه دهخدادیانیرا. (اِخ ) زوجه ٔ هرکول ، که پس از مرگ وی خودکشی کرد. (دایرة المعارف فارسی ).
دیان دو پواتیهلغتنامه دهخدادیان دو پواتیه . [ دُ ی ِ ] (اِخ ) (از 1499 - 1566 م .) معشوقه ٔ هانری دوم شاه فرانسه که تاآخر عمر هانری در وی نفوذ و با کاترین دومدیسی ملکه ٔ فرانسه روابط دوستانه داشت و پس از مرگ هانری (<span class="hl" dir
دیانت داریلغتنامه دهخدادیانت داری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) دینداری . عدالت و صداقت و راستی و پرهیزگاری . (ناظم الاطباء).
دیانندهلغتنامه دهخدادیاننده . [ دَ ن َن ْ دَ ] (اِخ ) معروف به سوامی دیاننده (از 1824 تا 1884 م .) مصلح دینی هندی . مؤسس فرقه ٔ دینی «آریا سمج » و معتقد به خدایی غیرشخصی و به «ودا» و مخالف بت پرستی بود برای احقاق حق فرقه ٔ نجس
دیانةلغتنامه دهخدادیانة. [ ن َ ] (ع اِ) اسم است برای تمام آنچه که بدان خدا را عبادت کنند. (اقرب الموارد). || دین و مذهب . ج ، دیانات . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهاء با کلمه ٔ تنزه و آنچه مابین خالق و مخلوق باشد مترادف است مانند قضاء و حکم و شرع . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
دانشمندیانلغتنامه دهخدادانشمندیان . [ ن ِ م َ ] (اِخ ) امرای دانشمندی . رجوع به دانشمندیه و رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 482 شود.
داودیانلغتنامه دهخداداودیان . [ وو ] (اِخ ) بنا بتعبیر نظامی گنجوی منسوب به داود سلجوقی یعنی داودبن محمودبن ملکشاه سلجوقی از سلاجقه ٔ بزرگ است که از شوال 525تا جمادی الاخره ٔ 526 هَ . ق . سلطنت داشته است . بدین توضیح که نظامی در
دراویدیانلغتنامه دهخدادراویدیان . [ دِ ] (اِخ ) نام پرجمعیت ترین نژادهای ساکن هند پیش ازورود مهاجمین آریائی . امروزه این نام به گروهی از ساکنین هند جنوبی به استثنای سواحل غربی اطلاق میشود که قسمت عمده ٔ سکنه ٔ این ناحیه را تشکیل میدهند و احتمالاً از اعقاب دراویدیان پیش از تاریخ هستند. بعضی از نژاد
دربادیانلغتنامه دهخدادربادیان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 45هزارگزی باختر زرند و 23هزارگزی باختر راه مالروزرند به رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8</spa