دیاگراملغتنامه دهخدادیاگرام . (فرانسوی ، اِ)برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند. (گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 199). تصویر اجزاء گل بر سطح مستوی و افقی را دیاگرام
دیاگرامفرهنگ فارسی عمید۱. درنگار؛ نمودار.۲. طرح؛ شکل هندسی؛ خط هندسی؛ خطی که شکل اثر معینی را معلوم کند.
درام دروملغتنامه دهخدادرام دروم . [ دِ دُ ] (صوت ) در تداول عامه ، آواز موزیک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دارم لباسهایم را می پوشم (/ دارم رختم را تنم می کنم).گویش اصفهانی تکیه ای: dârun lebâsâm darapušun. طاری: dârun raxdem vâɂapüšun. / dârun raxdem bašnem akrun. طامه ای: dâron lebâsâm veɂepušon. طرقی: dâro lebâsâm vâ:püšo. کشه ای: dâro lebâsâm vâpišo. نطنزی: dâron lebâsom darepušon.
نمودارفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه ۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا ۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده