دیدبانلغتنامه دهخدادیدبان . [ دَ دَ ](معرب ، اِ) در اصل دیذه بان و معرب شده است . (از تاج العروس ). دیدب ، نگاهبان که معرب است . (از منتهی الارب ). رقیب . (اقرب الموارد). ج ، دیادبة. (یادداشت مؤلف ). || طلیعه (فارسی و معرب ): دیدبان المراکب ، راهنمای آن . (از اقرب الموارد). طلایه . دیدبان ودیذ
دیدبانلغتنامه دهخدادیدبان . [ دی دَ ] (اِ مرکب ) (از: دید +بان ، پسوند حفاظت ). دیده بان . دیدوان . شخصی را گویندکه بر جای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هرچه از دور بیند خبر دهد و او را بعربی ربیئة خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کسی که بالای بلندی نشسته آمدن دشمن را می پاید. (فرهنگ ن
دیدبانفرهنگ فارسی عمیدنگاهبان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد؛ دیدهدار؛ دیدهور.⟨ دیدهبان فلک: [قدیمی، مجاز] زحل.
دیدبان 1look-out man/ lookout man, look-out 1/ lookoutواژههای مصوب فرهنگستانفردی که دیدبانی بر عهدۀ اوست
دیدبان حریقfire lookout 2, towermanواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که وظیفهاش آشکارسازی و گزارش حریق از نقطهای مشرف به آن است
دیدبان هواشناسیmeteorological observerواژههای مصوب فرهنگستانعضو یک تشکیلات هواشناسی یا فرد مورد تأیید آن که دیدبانی هواشناسی را انجام میدهد و ارسال گزارش آن را میکند
دیدبانیلغتنامه دهخدادیدبانی . [ دی دَ / دْ ] (حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی .حافظ.
دیدبان 1look-out man/ lookout man, look-out 1/ lookoutواژههای مصوب فرهنگستانفردی که دیدبانی بر عهدۀ اوست
دیدبانی 1look-out 2, look-outsواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از تمامی وسایل و تجهیزات موجود اعم از دیداری و شنیداری برای پایش خطرات احتمالی در اطراف کشتی
دیدبانی 2observation 1واژههای مصوب فرهنگستانبرآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation
دیدوانلغتنامه دهخدادیدوان . (اِ مرکب ) دیدبان . دیده بان . رجوع به دیدبان شود: اذکاه ؛ دیدوان فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ).
دیدبانیلغتنامه دهخدادیدبانی . [ دی دَ / دْ ] (حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی .حافظ.
دیدبان 1look-out man/ lookout man, look-out 1/ lookoutواژههای مصوب فرهنگستانفردی که دیدبانی بر عهدۀ اوست
دیدبان حریقfire lookout 2, towermanواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که وظیفهاش آشکارسازی و گزارش حریق از نقطهای مشرف به آن است
دیدبان هواشناسیmeteorological observerواژههای مصوب فرهنگستانعضو یک تشکیلات هواشناسی یا فرد مورد تأیید آن که دیدبانی هواشناسی را انجام میدهد و ارسال گزارش آن را میکند