دیرجنبلغتنامه دهخدادیرجنب . [ جُمْب ْ ] (نف مرکب ) که دیر جنبد. که سریع الحرکة نباشد. کندحرکت . آنکه در شروع بکار کاهلی کند. (یادداشت مؤلف ).
دیرجنبشلغتنامه دهخدادیرجنبش . [ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) که دیر حرکت کند. کند حرکت . دیر جُنب : دو پره چو پرگار مرکز نوردیکی دیرجنبش یکی زودگرد.نظامی .
بطیءفرهنگ مترادف و متضاد۱. آهسته، یواش ≠ تند، سریع ۲. درنگکار، دیرجنب، کند ۳. کندرو ≠ تندرو، سریعالسیر
گران خیزفرهنگ فارسی عمیدآنکه دیر از جا برخیزد؛ دیرجنب: ◻︎ از گرانخیزان خواب صبح فصل گل مباش / میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش: لغتنامه: گرانخیز).
آهسته کارلغتنامه دهخداآهسته کار. [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بطی ٔ. کند. دیرجُنْب . کر : مگر میرفت استاد مهینه خری میبرد بارش آبگینه یکی گفتش که بس آهسته کاری بدین آهستگی بر خر چه داری چه دارم ، گفت دل پرپیچ دارم اگر
دیرلغتنامه دهخدادیر. (ق ) مدت متمادی . در برابر زود. (از برهان ). مدتی بسیار پس از وقت موعود یا وقت معتاد. پس از زمانی که سزاوار بود. زمانی طویل . مقابل زود. مقابل زمانی کوتاه . مدتی دراز. بسیار زمان . دیر زمانی . مدتی مدید و طویل و طولانی . (یادداشت مؤلف ). و با مصادری از این قبیل ترکیب شو
دیرجنبشلغتنامه دهخدادیرجنبش . [ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) که دیر حرکت کند. کند حرکت . دیر جُنب : دو پره چو پرگار مرکز نوردیکی دیرجنبش یکی زودگرد.نظامی .