دیرماندگیلغتنامه دهخدادیرماندگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی دیرمانده . کهنگی . (یادداشت مؤلف ).
درماندگیلغتنامه دهخدادرماندگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت درمانده . بی چارگی . (آنندراج ). لاعلاجی . واماندگی . اضطرار. اعیاء. الجاء. توکل . خواع . (یادداشت مرحوم دهخدا).ضرورة. (دهار). عجز. فند. قلبة. (منتهی الارب ). کسح .مَندوری . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوا
درماندگیدیکشنری فارسی به انگلیسیdemoralization, desolation, desperation, distress, frustration, need, pinch, prostration
صاریةلغتنامه دهخداصاریة. [ ی َ ] (ع ص ) چاهی که آب آن از دیرماندگی برگردیده رنگ و برگشته مزه باشد. (منتهی الارب ).
سبزنانلغتنامه دهخداسبزنان . [ س َ ] (ص مرکب ) نان متعفن و از مزه برگشته بسبب دیرماندگی .(آنندراج ). نان زنگارگرفته و پورمک زده . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب «سبز شدن نان » ذیل سبز شدن شود.
اکراجلغتنامه دهخدااکراج . [ اِ ] (ع مص ) تباه شدن نان و کره آوردن وی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کره برآوردن و تباه شدن نان از دیرماندگی .(معرب از کره ٔ فارسی ). کپک زدن . (یادداشت مؤلف ).
کرجلغتنامه دهخداکرج . [ ک َ رَ ] (ع مص ) تباه گردیدن نان و کره برآوردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فاسد شدن و کپک گرفتن نان . (از اقرب الموارد). کره برآوردن و تباه شدن نان و سبزی و مانند آن از دیرماندگی . معرب کره ٔ فارسی است . (یادداشت مؤلف ).
اصلاللغتنامه دهخدااصلال . [ اِ ] (ع مص ) اصلال گوشت ؛ گندیدن آن . (از قطر المحیط). گنده وبدبوی شدن گوشت . (منتهی الارب ). گندا شدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). گندیده شدن گوشت . || طول زمان آب را تغییر دادن . (از قطر المحیط). برگردیده رنگ و مزه گردانیدن آب را دیرماندگی . (منتهی الارب ).