دیوانگاهلغتنامه دهخدادیوانگاه . [ دی ] (اِ مرکب ) محکمه . دیوانخانه . دیوانگه . جای و مستقر دیوانیان .
دیوانگاهلغتنامه دهخدادیوانگاه . [ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 677 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دوانهلغتنامه دهخدادوانه . [ دَ ن َ ] (نف ) نعت فاعلی از دویدن مثل : روانه از رفتن .- دوانه گردیدن ؛ دوان شدن . دویدن . (یادداشت مؤلف ) : از سوزش کون دوانه گردی زآنگونه که در نیابدت تیر.سوزنی .
دوگانهلغتنامه دهخدادوگانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) عدد دو. (ناظم الاطباء). عدد دو که نصف آن یک است . (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). دو عدد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : یک موی بدزدیدم از دو زلفت چون
دیوانهلغتنامه دهخدادیوانه . [ دی ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شیب آب شهرستان زابل با 120 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
دیوانگهلغتنامه دهخدادیوانگه . [ دی گ َهَْ ] (اِ مرکب ) دیوانگاه (از: دیوان + گه ، مخفف گاه پسوند). دیوانخانه . (از آنندراج ). مستقر دیوانیان : بباید بدین بارگه بگذردبدیوانگه عرض ما بنگرد. فردوسی .ز دیوانگه عرشیان درگذشت به درج آمد
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گا