دیپلملغتنامه دهخدادیپلم . [ ل ُ] (فرانسوی ، اِ) دیپلوم و آن در اصل ابلاغی بود بر دو لوحه ٔ مومی یا بر ورقه ای که آن را لوله میکردند. امپراطوران روم به چاپارهادیپلومهایی میدادند که بر طبق آن مزایائی (از قبیل استفاده از اسب ) به آنان تعلق میگرفت . به همین جهت این لفظ در زبانهای اروپائی اطلاق میش
دیپلمفرهنگ فارسی عمید۱. گواهینامۀ پایان تحصیلات دورۀ متوسطه.۲. گواهینامۀ پایان تحصیلات عالی (لیسانس یا دکتری)۳. گواهینامۀ پایان یک دورۀ آموزشی.۴. (صفت) ویژگی کسی که دارای این گواهینامه است.
دلملغتنامه دهخدادلم . [ دُ ل َ ] (ع اِ) فیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از اعلام است . (از منتهی الارب ).
دلملغتنامه دهخدادلم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدلم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به أدلم شود. || ج ِ دَلماء. (ناظم الاطباء). رجوع به دلماء شود.
دلملغتنامه دهخدادلم . [ دَ ل َ ] (ع اِ) اندک فروهشتگی لب . (منتهی الارب ). || جانورکی است که به مار ماند و در حجاز می باشد و در شدت و قوت بدو مثل زنند و گویند: هو أشد من الدلم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قمری ، یانوعی از کبوتر صحرائی است به لغت اهل مصر. (منتهی الارب ). || از ا
دیپلماتلغتنامه دهخدادیپلمات . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلومات . کسی که شغل او دیپلوماسی باشد یا در این فن مهارت داشته باشد. آنکه از امور سیاسی مطلع است . سیاستمدار. سائس . رجوع به دیپلماسی شود.
دیپلماتیلغتنامه دهخدادیپلماتی . [ ل ُ ] (ص نسبی ) (مأمورین ...) دیپلمات . گروهی از مستخدمین دولت هستند که عهده دار امور دیپلوماسی و تنظیم اداره ٔ آن و روابط دولت با دولتهای دیگر می باشند. (دائرة المعارف فارسی ). رجوع به دیپلماسی شود.
دیپلماتیکلغتنامه دهخدادیپلماتیک . [ ل ُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) دیپلوماتیک . مربوط به دیپلمات . متعلق به کارهای سیاسی .- هیأت دیپلماتیک ؛ نمایندگان سیاسی مقیم پایتخت کشوری . مجموعه ٔ مأموران و نمایندگان کشورهای خارجه در پایتخت یک کشور.
دیپلماسیلغتنامه دهخدادیپلماسی . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلوماسی . فن و عمل رهبری مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول سازش که مورد رضایت متقابل همگان باشد و نیز آیین و آداب و مراسم و طرق رهبری این مذاکرات . تا قرن هفدهم میلادی روابط بین المللی عموماً با مکاتبه ٔ مستقیم بین سران ممالک یا اعزام ایلچی ها
دیپلماتلغتنامه دهخدادیپلمات . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلومات . کسی که شغل او دیپلوماسی باشد یا در این فن مهارت داشته باشد. آنکه از امور سیاسی مطلع است . سیاستمدار. سائس . رجوع به دیپلماسی شود.
دیپلماتیلغتنامه دهخدادیپلماتی . [ ل ُ ] (ص نسبی ) (مأمورین ...) دیپلمات . گروهی از مستخدمین دولت هستند که عهده دار امور دیپلوماسی و تنظیم اداره ٔ آن و روابط دولت با دولتهای دیگر می باشند. (دائرة المعارف فارسی ). رجوع به دیپلماسی شود.
دیپلماتیکلغتنامه دهخدادیپلماتیک . [ ل ُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) دیپلوماتیک . مربوط به دیپلمات . متعلق به کارهای سیاسی .- هیأت دیپلماتیک ؛ نمایندگان سیاسی مقیم پایتخت کشوری . مجموعه ٔ مأموران و نمایندگان کشورهای خارجه در پایتخت یک کشور.
دیپلماسیلغتنامه دهخدادیپلماسی . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) دیپلوماسی . فن و عمل رهبری مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول سازش که مورد رضایت متقابل همگان باشد و نیز آیین و آداب و مراسم و طرق رهبری این مذاکرات . تا قرن هفدهم میلادی روابط بین المللی عموماً با مکاتبه ٔ مستقیم بین سران ممالک یا اعزام ایلچی ها