دیگ بردیگفرهنگ فارسی عمیددارویی مرکب از زرنیخ و زنگار و زیبق و آهک که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی زخمها و جراحات به کار میرفته؛ مرگ موش.
دگی دگیلغتنامه دهخدادگی دگی . [ دِ دِ ] (اِ) زین پوش ، که به عربی غاشیه خوانند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دگدگی شود.
دی دیلغتنامه دهخدادی دی . [ دَ دَ ] (ع اِ صوت ) آوازی است که از آن حدی برآورده اند و اصل آن است که نبود برای مردم حدی پس زد اعرابی غلام خود را و گزید انگشتان او را پس میرفت غلام و میگفت دَی ْ دَی ْ و اراده می کرد از آن «یا یدی » [ وای دستم ] پس سیر کردند شتران بر آواز آن غلام پس گفت اعرابی مر
دیک بردیکلغتنامه دهخدادیک بردیک .[ ب َ ] (اِ مرکب ) بمعنی دواءالاسنان . داروی دندانها و مصلح دهان و زداینده عفونت و قروح است . از اکالات است . (داود ضریر انطاکی ج 1 ص 165 و ج 2 ص <span class="hl"
مرگ موشلغتنامه دهخدامرگ موش . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مانند زاج زرد و به عربی رهج الفار و سم الفار و تراب الهالک خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ سم الفار که دوائی است کشنده ٔ موش . (آنندراج ). چون نمک بی مزه سنگی است که زهر است ویژه ٔ موش را. داروی موش . شک . رهج الفار. هالوک . ه
دیگلغتنامه دهخدادیگ . (اِ، ق ) دی . روز گذشته . (برهان ) (جهانگیری ) دیروز چنانکه پارسیان دیگروز گویند. (انجمن آرا). دی و دیروز و روز پیش از امروز. (ناظم الاطباء).
دیگلغتنامه دهخدادیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی خواه مسین یا گلین یا سنگین که در آن چیزی پزند. (ناظم الاطباء). قازان . قازقان . قدر. مرجل . مطبخ .قطانة. جوناء. طنجیر. عجو
شب دیگلغتنامه دهخداشب دیگ . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی از طعام که گوشت و شلغم را در دیگ نهند و شبانه در زیر آتش گذارند و فردای آن تناول کنند. (از ناظم الاطباء).
سردیگلغتنامه دهخداسردیگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) شوربایی که اول جوش کند و آن را سرجوش هم گویند. (آنندراج ). سرجوش . (شرفنامه ).
دیگ بر دیگلغتنامه دهخدادیگ بر دیگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) دیک بر دیک ، دوایی سمی مرکب از زرنیخ و جیوه و زنگار و آهک که در قدیم برای معالجه ٔ بعضی جراحتها بکار میرفت . مرگ موش ساخته . مرگ موش ساخته را گویند و آن را از زرنیخ مصعد سازند و از جمله سمیات است . (آنندراج ) (برهان ). سم الفار عملی . (بحر الجو
دیگلغتنامه دهخدادیگ . (اِ، ق ) دی . روز گذشته . (برهان ) (جهانگیری ) دیروز چنانکه پارسیان دیگروز گویند. (انجمن آرا). دی و دیروز و روز پیش از امروز. (ناظم الاطباء).
دیگلغتنامه دهخدادیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی خواه مسین یا گلین یا سنگین که در آن چیزی پزند. (ناظم الاطباء). قازان . قازقان . قدر. مرجل . مطبخ .قطانة. جوناء. طنجیر. عجو