ذاکرهفرهنگ فارسی عمید۱. =ذاکر۲. (اسم) قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه میدارد و گاه به مناسبتی به یاد میآورد.
دوقرةلغتنامه دهخدادوقرة. [ دَ ق َ رَ ] (ع اِ) آن جای در میان کوهها که گیاه نداشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین بی نبات . (از مهذب الاسماء).
دوقرةلغتنامه دهخدادوقرة. [ دُ رَ ] (اِخ ) شهری بوده در نزدیکی واسط پس از آبادی این یکی (یعنی واسط)آن یکی (یعنی دوقره ) خراب شد. (از معجم البلدان ).
ذاکرةلغتنامه دهخداذاکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ذاکر. یاد. || قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است . قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطه ٔ آن یکی از حواس خمسه ٔ ظاهره ا
دوپیکریلغتنامه دهخدادوپیکری . [ دُ پ َ / پ ِ ک َ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوپیکر. دویی . نفاق . جدایی : چون من توام این دوپیکری چیست چون هر دو یکی است داوری چیست . خاقانی . || جوزا بودن . صفت و حالت ب
ذکورلغتنامه دهخداذکور. [ ذَ ] (ع ص ) یادگیر. باحافظه . با ذاکرة. نیکو یادگیرنده . ذکیر. نیکو به یاد دارنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . نیکو ذاکره : ان کنت کذوباً فکن ذکوراً. و در الجماهر بیرونی این مثل را بدینگونه آورده است : اذا اردت ان تکذب فکن ذکوراً و لا تستشهد بحی ّ حاضر، یردّه علیک و اقصد فیها
حافظهفرهنگ فارسی عمیدقوهای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگهمیدارد؛ استعداد ذهن برای بهیاد آوردن مطالب و حوادث؛ قوۀ ذاکره؛ یاد.
ذوالذکرلغتنامه دهخداذوالذکر.[ ذُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) ذِکّیر. آنکه ذاکره ٔ قوی دارد. || شریف . رفیع. بلندمرتبت : و القرآن ذی الذکر. الاَّیة (قرآن 1/38)؛ ای ذوالعظمة و الشّرف .
ذکرلغتنامه دهخداذکر. [ ذَ ک ِ / ذُ ک ِ ] (ع ص ) رجل ٌ ذکر؛ مرد نیکو یادگیرنده . مردی قوی ذاکرة. مرد که چیزها نیکو بیاد نگاه دارد. ذکور.
مذاکرهلغتنامه دهخدامذاکره . [ م ُ ک َ رَ ] (از ع اِمص ) مکالمه . گفتگو : در میان مذاکره وی را گفتم هر چند تو در روزگار سلطانان گذشته نبودی که شعر تو دیدندی . (تاریخ بیهقی ص 275).