بستوهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهتنگآمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره، ۲. دلتنگ، مغموم، ملول
بیچارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بینوا، تهیدست، محتاج، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، دارا ۲. درمانده، ذله، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل، ناچار ۳. بدبخت، بیسامان، فلکزده، نامراد ≠ خوشبخت
مذلةلغتنامه دهخدامذلة. [ م َ ذَل ْ ل َ ] (ع مص ) خوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). خوار گردیدن . (منتهی الارب ). ذل . ذلالة. ذلة. وتد. (متن اللغة). رجوع به مذلت شود.- عیرالمذلة ؛ میخ . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموار