ذهنیلغتنامه دهخداذهنی . [ ] (اِخ ) شاعری از مردم کاشان و بیت ذیل از اوست :نرنجیم با غیر اگر خو کنی تو با ماچه کردی که با او کنی .(نقل از قاموس الاعلام ترکی ).
ذهنیلغتنامه دهخداذهنی . [ ذِ ] (اِخ ) نام چهار تن شاعر عثمانی است . یکی از آنان بنام مومچی زاده بالی چلبی معروف است و مدتی قضای اسکدار و سپس قضای غلطه رانده است و به سال 983 هَ . ق . درگذشته است ، دیگری از مردم اسلامبول و نام او نیز بالی است و پاره ای مشاغل د
ذهنیلغتنامه دهخداذهنی . [ ذِ ] (اِخ ) هو ثانی الدفتری . المتوفی (917) او را دیوانیست بترکی . (کشف الظنون ).
ذهنیلغتنامه دهخداذهنی . [ ذِ ] (ع ص نسبی )منسوب بذهن . درونی . باطنی . عقلی . وجود ذهنی . مقابل وجود عینی و وجود خارجی - ذهنی شدن امری و مطلبی ؛ نیک در ذهن جای گرفتن . نیک بیاد ماندن . مرکوز ذهن ، مرکوز خاطر شدن . مرتکز ذهن و خاطر گردیدن .
دهنیلغتنامه دهخدادهنی . [ دَ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به دهن .- سازدهنی ؛ نوعی ساز خرد که با دمیدن هوا از دهن آوا برآرد و بیشتر مخصوص خردسالان است .
دهنیلغتنامه دهخدادهنی . [ دُ نی ی ] (ع ص نسبی ) (اصطلاح پزشکی ) نزد اطبا دارویی باشد که در جوهر آن روغن بکار برده شود، یا طبیعةً در آن جوهر دهنیت احساس گردد مانند لبوب . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ذهنیةلغتنامه دهخداذهنیة. [ ذِ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ذهنی . قضیه ٔ ذهنیة. رجوع به قضیة شود. بیاء النسبة و تاء التانیث . عند المنطقییین قضیة یکون الحکم فیها علی الافراد الذهنیة فقط و قد سبق ذکرها فی لفظ الحقیقیة و هی اقسام منها مایکون افرادها موجودة فی الذهن متصفاً بمحمولاتها فی الذهن اتصا
ذهنیتفرهنگ فارسی معین(ذِ یَّ) [ ع . ذهنیة ] 1 - (اِ.) نوع تفکر، بینش . 2 - (اِمص .) ذهنی بودن . مق عینیت .
ذهنیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ادراک، آبستره، اندیشۀ تجریدی، اندیشه، ایده روان، جان، روح گرایشات ذهنی، ذهنیتگرایی، مطلقگرایی، مطلقانگاری خودرأیی، پیشداوری روانشناسی انفراد، فردیت، ویژگی
اعتبارات ذهنیهلغتنامه دهخدااعتبارات ذهنیه . [ اِ ت ِ ت ِ ذِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) موجودات و متصورات ذهنی . مقابل اعیان خارجی . (از حکمت الاشراق ص 50).
عقب ماندهفرهنگ فارسی عمید= ⟨ عقبماندۀ ذهنی⟨ عقبماندهٴ ذهنی: (روانشناسی) کسی که در مهارتهای ذهنی به رشد لازم نرسیده است.
ذهنیةلغتنامه دهخداذهنیة. [ ذِ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ذهنی . قضیه ٔ ذهنیة. رجوع به قضیة شود. بیاء النسبة و تاء التانیث . عند المنطقییین قضیة یکون الحکم فیها علی الافراد الذهنیة فقط و قد سبق ذکرها فی لفظ الحقیقیة و هی اقسام منها مایکون افرادها موجودة فی الذهن متصفاً بمحمولاتها فی الذهن اتصا
ذهنیتفرهنگ فارسی معین(ذِ یَّ) [ ع . ذهنیة ] 1 - (اِ.) نوع تفکر، بینش . 2 - (اِمص .) ذهنی بودن . مق عینیت .
کندذهنیلغتنامه دهخداکندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .
کورذهنیلغتنامه دهخداکورذهنی . [ ذِ ] (حامص مرکب ) کم حافظگی . بیهوشی . (فرهنگ فارسی معین ). دیریابی . بلادت . کندذهنی . کندفهمی . کندی . و رجوع به کورذهن شود.
بدذهنیلغتنامه دهخدابدذهنی . [ ب َ ذِ ] (حامص مرکب ) کندذهنی . کودنی . مقابل تندذهنی . (فرهنگ فارسی معین ).
صورت ذهنیلغتنامه دهخداصورت ذهنی . [ رَ ت ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت ذهنیه . آنچه معلوم و ممیز در ذهن بود. ماهیت موجودبوجود ذهنی . رجوع به صورت ، صورة و وجود ذهنی شود.
عهد ذهنیلغتنامه دهخداعهد ذهنی .[ ع َ دِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سابقه ٔ ذهنی . معرفت ذهنی . شناخت ذهنی . || این اصطلاح در دستور زبان عربی به «ال » داده شده است در صورتی که مصحوب آن ، ذهنی باشد نه ذکری ، مانند: اًذ هما فی الغار ، که اشاره به آن غاری است که رسول (ص ) و ابوبکر بدان پناه بردند.