ذوالعرشلغتنامه دهخداذوالعرش . [ ذُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) خداوند تخت . یکی از اسماء صفات الهی تقدست اسمائه .
ذوالعرش المجیدلغتنامه دهخداذوالعرش المجید. [ ذُل ْ ع َ شِل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) خداوند تخت بزرگ . (دهار). || (اِخ ) نامی از نامهای ِ صفات خدای تعالی .
ذوالعرش المجیدلغتنامه دهخداذوالعرش المجید. [ ذُل ْ ع َ شِل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) خداوند تخت بزرگ . (دهار). || (اِخ ) نامی از نامهای ِ صفات خدای تعالی .
روح القاءلغتنامه دهخداروح القاء. [ ح ِ اِ ] (اِخ ) یعنی آنکه علم مغیبات را به قلب القاء میکند و او جبرئیل علیه السلام است . گاهی به قرآن نیز اطلاق شود، و مراد از آیه ٔ «ذوالعرش یلقی الروح من امره علی من یشاءمن عباده » (قرآن 15/40) همین است . (از کشاف اصطلاحات الفن
فعال مایریدلغتنامه دهخدافعال مایرید. [ ف َع ْ عا ل ِ ی ُ ] (ص مرکب ) از نعوت باریتعالی و مأخوذاز دو آیت قرآن است : خالدین فیها مادامت السموات و الأَرض اًِلاّ ماشاء ربک اًن َّ ربک فعال لمایرید. (قرآن 107/11). هو الغفور الودود، ذوالعرش المجید
امامةلغتنامه دهخداامامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) دختر حمزةبن عبدالمطلب بود. صاحب الاصابة از کتاب المحبر ابوجعفربن حبیب نویسد: هنگامی که رسول اکرم از عمره ٔ قضا برمیگشت ، امامه پیش آمد و از گور پدرش پرسیدن گرفت . چون این خبر به حسان بن ثابت رسید ابیات زیر را سرود:تسائل عن قرم هجان سمیدع لدی ا
مجیدلغتنامه دهخدامجید. [ م َ ] (ع ص ) شریف و بزرگوار و گرامی قدر و عالی مرتبت و بلندپایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی . (غیاث ). ج ، امجاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذوالعرش المجید. (قرآن 1
تنسیق صفاتلغتنامه دهخداتنسیق صفات . [ ت َ ق ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از آنکه متکلم موصوف واحد را صفات متعدد بیان نماید خواه به استقلال ...:خداوند بخشنده ٔ دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر.و خواه به اعتبار متعلقات ...:یاقوت لبا لعل رخا غنچه دهاناشمشادقدا سیم برا آفت
ذوالعرش المجیدلغتنامه دهخداذوالعرش المجید. [ ذُل ْ ع َ شِل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) خداوند تخت بزرگ . (دهار). || (اِخ ) نامی از نامهای ِ صفات خدای تعالی .