ذوالعنانلغتنامه دهخداذوالعنان . [ ذُل ْ ع ِ ] (اِخ ) نام دیگر صورت شمالی فلکی موسوم بعمسک الأعنه است . و هم آن راقائد و الرّاعی نامند.
ذوالعینینلغتنامه دهخداذوالعینین .[ ذُل ْ ع َ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جاسوس . سماع . عین . || لقب معاویةبن مالک شاعر و فارس و در المرصع در نسب او معاویةبن مالک بن حرث آمده است .
ذوالعینینلغتنامه دهخداذوالعینین . [ ذُل ْ ع َ ن َ ] (اِخ ) الهجری . مردی از اهل مدینه ٔ هجر. رجوع به عقدالفرید جزو 6 ص 81 شود.
ذوالعیینینلغتنامه دهخداذوالعیینین . [ ذُل ْ ع ُ ی َی ْ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جاسوس . (منتهی الارب ).
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو] (اِخ ) ابن محمد. از اصحاب حسن بن عبداﷲ عسگری و یکی از روات او. (معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 128 س 3).
ذوالنونلغتنامه دهخداذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) (از: ذوصاحب و مالک و نون به معنی ماهی ) اسم سیف لهم قیل کان لمالک بن قیس اخی قیس بن زهیر لکونه علی مثال سمکة فقتله حمل بن بدر و اخذ منه سیفه ذاالنون فلما کان یوم الهباءة قتل الحرث بن زهیر حمل بن بدر و اخذ منه ذاالنون و فیه یقول الحرث :و یخبره
راعیفرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی؛ ذوالعنان.۲. (اسم) [قدیمی] = چوپان۳. (اسم) [قدیمی] کسی که قومی را رعایت و سرپرستی و راهنمایی میکند.۴. (اسم) [قدیمی] امیر؛ والی؛ حاکم.۵. [قدیمی] نگهدارنده؛ حراستکننده.
ثوابتلغتنامه دهخداثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ باشد. و ثوابت را قدما در