ذوعوضلغتنامه دهخداذوعوض . [ ع َ ] (ع اِ مرکب )افعل ذاک من ذی عوض ؛ از سر نو بکن این کار را. (منتهی الارب ). و ابن الاثیر در المرصع آرد که عرب گوید: خذها الی عشر من ذی عوض ، مثل است در موقع تهدد و عوض اسم قریه ای است و تأنیث ضمیر خذها بدین اعتبار است .
دعواتلغتنامه دهخدادعوات . [ دَ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دعوة. جمع دعوت که به معنی دعا است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دعا شود : قوافل دعوات از زمانه در همه وقت رفیق کوکبه ٔ صبح کاروان مساست . سلمان (ازآنندراج ).- مجیب ا
دواتلغتنامه دهخدادوات . [ دَ ] (ع اِ) سیاهی دان . (منتهی الارب ). دویت . ظرف مرکب برای نوشتن . آمه . مرکب دان . دوده دان . خوالستان . مداددان . لیقه دان . حبردان . قاروره . خوالسته . (یادداشت مؤلف ). ظرفی که در آن سیاهی کتابت نگاه دارند، و آنرا به فارسی آمه خوانند. ج ، دَوی ّ و دُوی ّ. (از آ
ذوحیاتینلغتنامه دهخداذوحیاتین . [ ح َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حیوان که گاه در آب و گاه در خشکی زید. چون غوک و بعض مارهای آبی و غیره . دوزیست .
ذوحیاتینفرهنگ فارسی عمیدکه ابتدا در آب زندگی میکنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج میشوند و در خشکی هم حرکت میکنند، مانند قورباغه؛ دوزیستان.
ذوحیاتینفرهنگ فارسی معین(حَ تَ) [ ع . ] (اِ. ص .) صاحب دو زندگانی ، دوزیستان . در اصطلاح جانور - ش ناسی جانورانی که ابتدا در آب زندگی می کنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج می شوند و در خشکی ادامه حیات می دهند، مانند: غورباقه .
ذوحیاتینلغتنامه دهخداذوحیاتین . [ ح َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حیوان که گاه در آب و گاه در خشکی زید. چون غوک و بعض مارهای آبی و غیره . دوزیست .
ذوحیاتینفرهنگ فارسی عمیدکه ابتدا در آب زندگی میکنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج میشوند و در خشکی هم حرکت میکنند، مانند قورباغه؛ دوزیستان.
ذوحیاتینفرهنگ فارسی معین(حَ تَ) [ ع . ] (اِ. ص .) صاحب دو زندگانی ، دوزیستان . در اصطلاح جانور - ش ناسی جانورانی که ابتدا در آب زندگی می کنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج می شوند و در خشکی ادامه حیات می دهند، مانند: غورباقه .