دعبلغتنامه دهخدادعب . [ دَ ] (ع مص ) راندن . || مزاح کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دعابة. و رجوع به دعابة شود. || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دعز. و رجوع به دعز شود.
دعبلغتنامه دهخدادعب . [ دَ ع ِ ] (ع ص ) رجل دعب ؛ مرد بامزاح . (منتهی الارب ). لاعب .(اقرب الموارد). شوخ . لاغگوی . (فرهنگ فارسی معین ).
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ] (اِخ ) (جزیره ٔ ...) حمداﷲ مستوفی در ذیل «خلیج چهارم بحر مغرب است » آرد: جزیره ٔ ذهب بزرگ است و خادم رومی از آنجا آورند. (نزهة القلوب چ لیدن ص 237).
ذَهَبَتْفرهنگ واژگان قرآنرفت (مؤنث ، درعبارت "ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم " چون جمله با فعل شروع شده فعل آن رابا اين که معني جمع مي دهد مفرد مي آوريم)
ذَهَبَتْفرهنگ واژگان قرآنرفت (مؤنث ، درعبارت "ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم " چون جمله با فعل شروع شده فعل آن رابا اين که معني جمع مي دهد مفرد مي آوريم)