راحتلغتنامه دهخداراحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر
راعدلغتنامه دهخداراعد. [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ابر با بانگ . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). ابر غرنده ٔ بی باران . (آنندراج ). ابر غرنده ٔ با باران . (ناظم الاطباء).
راهتلغتنامه دهخداراهت . [ ] (اِخ ) نام رودی به هندوستان و ظاهراً از شعبه های رود گنگ . فرخی در یکی از قصاید خود که در ذکر غزوات و فتوحات سلطان محمود غزنوی در هند است بدین رود اشاره کند و گوید : بیک شبانروز از پای قلعه ٔ سربل برودراهت شد تازیان بیک هنجاربه پ
راهطلغتنامه دهخداراهط. [ هَِ ] (اِخ ) جایگاهی است در غوطه ٔ دمشق در سمت خاوری آن بعد از «موج عذراء» در کنار حمص هنگامی که از قصیر بسوی «ثنیة العقاب » بیایی ، جایگاه مذکور در طرف راست واقع شود و برخی آنرا نقعاء راهط نامیده اند:ابوکم تلاقی یوم نقعاء راهطبنی عبدشمس وهی تنفی و تقتل .
راحةالحلقوملغتنامه دهخداراحةالحلقوم . [ ح َ تُل ْ ح ُ ] (ع اِ مرکب ) (راحت الحلقوم ) نام یک قسم شیرینی است که از نشاسته و شکر ساخته میشود. (فرهنگ نظام ).
راحتیفرهنگ فارسی عمید۱. راحت بودن.۲. (صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی.۳. (اسم) نوعی مبل.۴. (اسم) = راحتالحلقوم
پاستلفرهنگ فارسی معین(تِ) [ فر از ایتالیایی . ] (اِ.) 1 - گچ رنگی ویژة طراحی . 2 - نوعی شیرینی شبیه راحت الحلقوم که سفت تر از آن و دارای طعم و اسانس میوه است .
نرم و گرملغتنامه دهخدانرم و گرم . [ ن َ م ُ گ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب )راحت الحلقوم . غذای چرب و نرم . || جای آسوده . بستر راحت که در آن احساس آرامش و آسایش کنند.
سَائِغٌفرهنگ واژگان قرآنگوارا - راحت الحلقوم (سائغ اسم فاعل از سوغ است ، گفته ميشود : ساغ الطعام و الشراب - غذا و شراب روان شد و اين را وقتي گويند که شراب (مايعات آشاميدني ) گوارا باشد ، و به آساني در گلو رود .)
راحتلغتنامه دهخداراحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر
راحتدیکشنری فارسی به انگلیسیcheap, comfortable, convenient, cozy, easy, gemütlich, handy, homelike, homey, soft, restful
راحتلغتنامه دهخداراحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر
خواب راحتلغتنامه دهخداخواب راحت . [ خوا / خا ب ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب آرام . خواب عافیت . خواب امن : به روی بستر گل خواب راحت نیست شبنم رانقاب از روی گلرنگی که امشب بازمی گردد.صائب (ازآنندراج ).</
ناراحتلغتنامه دهخداناراحت . [ ح َ ] (ص مرکب ) در تداول ، ناآرام . بی آرام . که آرام و مطیع نیست . آشوب طلب . فتنه انگیز. طاغی . سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست . که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت . لباس ناراحت .