رادارلغتنامه دهخدارادار. (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) کلمه ٔ مرکب از حروف اول کلمات انگلیسی : رادیو دتکشن اند رنجینگ (بمعنی تجسس کردن و میزان کردن با رادیو). پس کلمه رادار اسمی است مرکب از حروف آغاز سه کلمه فوق و از این نوع است کلمه ٔ «لوران »، یعنی دریانوردی دور.
رادارفرهنگ فارسی عمیددستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع، و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین میکند.
رادارradar, radio detection and rangingواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در آن از باریکههای امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آنها استفاده شود
رادارفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - سیستمی که در آن از باریکه های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آن ها استفاده شود (فره ). 2 - مجازاً به معنی جاسوس ، خبرچین .
صفحۀ رادارradarscope, radar display, radar screen, radar indicatorواژههای مصوب فرهنگستاننمایشگر رادار که اطلاعات را بهصورت تصویری عرضه میکند تا کاربر بهسهولت بتواند به ارزیابی آن بپردازد
رادار پیوستهموجcontinuous-wave radar/ continuouswave radar, CW radarواژههای مصوب فرهنگستانراداری که انرژی الکترومغناطیسی را بهطور پیوسته به سمت هدف ارسال و امواج برگشتی از آن را دریافت میکند
رادار زمیننفوذground-penetrating radar/ ground penetrating radar, georadar, ground probing radar, surface penetrating radarواژههای مصوب فرهنگستانژئوفیزیک] وسیلهای برای بررسی لایههای کمعمق زمین با امواج الکترومغناطیسی، معمولاً در بازۀ بسامدی 10 تا 1000 مگاهرتز [نظامی] راداری که برای نفوذ به زمین و دریافت بازتاب و درنتیجه شناسایی اشیای مدفون تپها/ پالسهای باند بسیار پهنی (ultrawide-band) تولید میکند اختـ . رازَن GPR
رادار هواشناسیweather radar, weather observation radarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رادار در هواگرد که برای دریافت اطلاعات هواشناسی و نشان دادن وضعیت هوای رد سیر (track) پرواز از آن استفاده میشود متـ . رادار هواشناسی هوابُرد airborne weather radar, AWR
رادار ضدآتشبارcounter-battery radar, weapon tracking radarواژههای مصوب فرهنگستانسامانة راداری متحرک که پرتابههای توپ یا توپوار یا خمپاره یا راکت را ازطریق ردیابی مسیر حرکت آنها شناسایی و موقعیتیابی میکند
خدمات راداریradar serviceواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی ازقبیل پایش راداری و هدایت ناوبری راداری و جدایش راداری که مراقب پرواز به خلبان هواگرد رادارشناخته ارائه میکند
خروج راداریradar departureواژههای مصوب فرهنگستانفرایند واپایش هواگردِ درحالخروج از حریم هوایی فرودگاه با استفاده از رادار نظارت (surveillance radar) برای حفظ ایمنی هواگرد
دیدهور راداریradar picketواژههای مصوب فرهنگستانشناور یا هواگَرد یا وسیلهای که در فاصلهای دورتر از نیروی خودی قرار دارد و هدف آن افزایش بُرد شناسایی رادار است
رادار دووضعیتیdual-mode radarواژههای مصوب فرهنگستانراداری که دارای دو وضعیت «نشاندهندۀ هدف متحرک» و نیز سامانۀ تصویربرداری است
رادار آشکارسازی اَبرcloud-detection radarواژههای مصوب فرهنگستانراداری که برای آشکارسازی ذرات اَبر و متمایز کردن آنها از ذرات بزرگتر تشکیلدهندۀ بارش طراحی شده است
رادار پویشآرایة الکترونیکی عاملactive electronically scanned array radar, active phased array radar, APARواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رادار آرایهفازی (phased array radar) که عملیات فرستنده و گیرندة آن ازطریق پودمانهای ارسال و دریافت حالت جامد صورت میگیرد اختـ . راپال AESA radar
رادار پیوستهموجcontinuous-wave radar/ continuouswave radar, CW radarواژههای مصوب فرهنگستانراداری که انرژی الکترومغناطیسی را بهطور پیوسته به سمت هدف ارسال و امواج برگشتی از آن را دریافت میکند
دارادارلغتنامه دهخدادارادار. (اِ مرکب ) دار و گیر. دیر پاییدن . ثبات داشتن و مدارا کردن و بسیار ماندن . (برهان ) : روز دارادار و بردابردِ میدان نبردهر غلام شه ، بمردی همنبرد زال باد. سوزنی .رجوع به داردار شود.
حصرادارلغتنامه دهخداحصرادار. [ ح َ ] (اِخ ) نام شهری است در مرز جنوبی فلسطین که بمغرب قادش واقع بود. (سفر اعداد 34:4 ، صحیفه ٔ یوشع 15:3). و فعلاً آنرا القدیره
سرادارلغتنامه دهخداسرادار. [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) در زبان کنونی «سرای دار» (از: سرای + دار (دارنده )) به خادم منازل بزرگ و مؤسسات اطلاق میشود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را گویند که خدمت دارالشفا کند و به احوال بیماران بپردازد. (برهان ). خدمتکار بیمارستان . (ناظم الاطباء). اسبا
کاروانسرادارلغتنامه دهخداکاروانسرادار. [ کارْ / رِ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کاروانسرا را محافظت میکند. سرایدار.