رادمنفرهنگ نامها(تلفظ: rādman) (راد + من/مان = اندیشه و فکر) ، مردی که دارای اندیشهی جوانمردی است .
رادمنواژهنامه آزادRADMAN "راد" به معنای صاحب سخاوت وبخشندگی وجوانمردی . "من" ( یا "مان " ) به معنای اندیشه وفکر . "رادمن":کسی که دارای اندیشه ی سخاوت وبخشندگی است .
رادمانلغتنامه دهخدارادمان . (اِخ ) نام سرداری ارمنی و معاصر خسروپرویز پادشاه ساسانی . رادمان سپهدار خسروپرویز بود و معنی کلمه رادمنش است . (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 73) : چوگردوی و شاپور و چو اندیان سپهدار ارمینیه رادمان .
رادمانفرهنگ نامها(تلفظ: rādmān) رادمنش ، کریم ، با سخاوت ؛ ← رادمن ؛ (در اعلام) نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.
رادمنشلغتنامه دهخدارادمنش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) کریم الطبع. (آنندراج ). کریم طبع و سخاپیشه . (برهان ) : رادمنش پیر جهاندیده ای در همه اخلاق پسندیده ای .رکن الدین بکرانی (از شعوری ج 2 ورق <span class="hl" d
رادمنشفرهنگ فارسی عمید۱. سخی؛ کریم؛ سخاپیشه.۲. جوانمرد: ◻︎ رادمنش پیر جهاندیدهای / در همه آفاق پسندیدهای (رکنالدین: مجمعالفرس: رادمنش).
رادمانفرهنگ نامها(تلفظ: rādmān) رادمنش ، کریم ، با سخاوت ؛ ← رادمن ؛ (در اعلام) نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی.
رادمنشلغتنامه دهخدارادمنش . [ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) کریم الطبع. (آنندراج ). کریم طبع و سخاپیشه . (برهان ) : رادمنش پیر جهاندیده ای در همه اخلاق پسندیده ای .رکن الدین بکرانی (از شعوری ج 2 ورق <span class="hl" d
رادمنشفرهنگ فارسی عمید۱. سخی؛ کریم؛ سخاپیشه.۲. جوانمرد: ◻︎ رادمنش پیر جهاندیدهای / در همه آفاق پسندیدهای (رکنالدین: مجمعالفرس: رادمنش).
خضرادمنلغتنامه دهخداخضرادمن . [ خ َ دِ م َ ] (اِ مرکب ) خضراء دمن . خضراءالدمن .رجوع به خضراء دمن در این لغت نامه شود : خضرادمنی و خضردامن درساز چو آب خضر با من .نظامی .
قارادمنلغتنامه دهخداقارادمن . [ دُ م ُ ] (معرب ، اِ) قارادومون . قارادامن . قردمانا است . (فهرست مخزن الادویه ). نام گیاهی است . کرویای جبلی و بری و آن زیره ٔ رومی است ، زردرنگ ، بدل وی اذخر و حرمل بود و گویند بدل آن مشکطرامشیع است . (میزان الادویه ص 356).