رازقلغتنامه دهخدارازق . [ زِ ] (ع ص ) رساننده ٔ روزی . (از اقرب الموارد). پیدا کننده ٔ روزی و دهنده ٔ آن . (آنندراج ). روزی دهنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : و همه به وحدانیّت خالق و رازق خویش معترف میباشند. (کلیله و دمنه ).پس معانی همچو اعیان خلقهاست
رازکلغتنامه دهخدارازک . [ زَ ] (اِ) نام گیاهی دارویی که به فرانسه هوبلون گویند. (ناظم الاطباء). از تیره ٔ اورتیکاسه . قسمت قابل مصرف آن : گلهای ماده و ماده ٔ مؤثر: اولئورزین . (کارآموزی داروسازی ص 196). در گیاه شناسی گل گلاب چنین آمده است : رازک گیاهی است دو
رازکفرهنگ فارسی عمیدگیاهی تلخ، خودرو، و پایا از خانوادۀ شاهدانه که مصرف دارویی داشته و در آبجوسازی نیز به کار میرود.
رازکفرهنگ فارسی معین(زَ) (اِ.) گیاهی است از تیرة گزنه ها از دستة شاهدانه ها. نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده . بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است . حشیشة الدینار، جنجل و همل نیز نامیده می شود.
رازقانلغتنامه دهخدارازقان . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش خرقان تابع شهرستان ساوه و واقع در کوهستان است . محلی سردسیر و سکنه ٔ آن 1067 تن است که آب آن از رودخانه است . محصول آن غلات و سیب زمینی و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . از طریق اوجان ماش
رازقندلغتنامه دهخدارازقند. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در 15هزارگزی شمال سبزوار و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ سبزوار به جغتای واقع است . محلی است کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl" d
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رازق . || ضعیف . (اقرب الموارد). سست و ضعیف از هر چیزی . (منتهی الارب ).
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (اِ) زنبق سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنبق . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). || سوسن سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). یک قسم گلی است سفید و بغایت خوشبو. (ناظ
رازقیةلغتنامه دهخدارازقیة. [ زِ قی ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کتان سفید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: کساه رازقیة. (اقرب الموارد). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
روزی دهفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه به همۀ جانداران رزقوروزی میدهد؛ رازق؛ رزاق؛ روزیدهنده.۲. از نامها و صفات خدایتعالی.
رستی دهلغتنامه دهخدارستی ده . [ رُ دِه ْ ] (نف مرکب ) رستی دهنده . روزی دهنده . رازق . (فرهنگ فارسی معین ). || بهره دهنده . (ناظم الاطباء).
خورانندهلغتنامه دهخداخوراننده . [ خوَ / خ ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف )مُطْعِم . رازق . مغذی . آنکه بکس دیگری اطعام می کند. || بهره رسان . نفعرسان . (یادداشت مؤلف ).
حسنیفرهنگ فارسی معین(حُ نا) [ ع . ] (ص .) مؤنث «احسن ». 1 - نیکوتر. 2 - (اِ.) عاقبت نیکو. 3 - کار نیک . 4 - رؤیت خدا. 5 - فیروزی . 6 - شهادت . ؛اسماء ~ نام های خدا که شمارة آن ها 99 است ، مانند رحیم ، کریم ، رازق و غیره .
رازقانلغتنامه دهخدارازقان . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش خرقان تابع شهرستان ساوه و واقع در کوهستان است . محلی سردسیر و سکنه ٔ آن 1067 تن است که آب آن از رودخانه است . محصول آن غلات و سیب زمینی و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . از طریق اوجان ماش
رازقندلغتنامه دهخدارازقند. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در 15هزارگزی شمال سبزوار و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ سبزوار به جغتای واقع است . محلی است کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن <span class="hl" d
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رازق . || ضعیف . (اقرب الموارد). سست و ضعیف از هر چیزی . (منتهی الارب ).
رازقیلغتنامه دهخدارازقی . [ زِ ] (اِ) زنبق سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنبق . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). || سوسن سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 170). یک قسم گلی است سفید و بغایت خوشبو. (ناظ
رازقیةلغتنامه دهخدارازقیة. [ زِ قی ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کتان سفید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: کساه رازقیة. (اقرب الموارد). || می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فرازقلغتنامه دهخدافرازق . [ ف َ زِ ] (ع اِ) ج ِ فرزدق .(منتهی الارب ). فرازد. رجوع به فرازد و فرزدق شود.
مصطفی عبدالرازقلغتنامه دهخدامصطفی عبدالرازق . [ م ُ طَ فا ع َ دُرْ را زِ ] (اِخ ) ابن حسن بن احمد عبدالرازق (1302 - 1366 هَ . ق .). از محققان در فقه و ادب بود به وزارت اوقاف مصر و سپس به ریاست الازهر رسید. از محضر شیخ محمد عبده کسب علم
برازقلغتنامه دهخدابرازق . [ ب ُ؟ ] (اِخ )دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار است که 818 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).