رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) محمدبن عمربن حسین بن حسن بن علی . اصل وی از طبرستان بود و در ری تولد یافت و در هرات درگذشت . کنیه ٔ او ابوعبداﷲ و معروف به امام فخر رازی و فخر رازی است . رجوع به فخر رازی شود.
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) نامش امیر و فرزند میرسایلی است . این بیت از اوست :من بیچاره کاین بیدادگر خوی تو می بینم دل از من دید و من از چشم جادوی تو میبینم . (تحفه ٔ سامی ص 36).و نیز رجوع به امیر رازی شود.
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) (دهخدا. ابوالمعالی ) از شعرای عهد سلاجقه و با حکیم سنائی و مختاری غزنوی معاصر و علو طبعش از اشعارش ظاهر و در فضل و کمال در زمان خود نادر بوده و از اشعار اوست :ماه است ترا چهره و مشک است ترا زلف سرو است ترا قامت و سیم است ترا برتا زلف و خط و لعل تو و
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) (سید...) ادوارد فاندیک مؤلف کتاب «اکتفاء القنوع عما هو مطبوع » در ص 356 آن کتاب تألیف نهج البلاغة را به سید مرتضی یا سیدرضی نسبت داده و تصور نموده که بنام نهج البلاغة دو کتابی است یکی در خطب و مکاتیب وکلمات قصار حضرت مولی علی
رازیلغتنامه دهخدارازی . (اِخ ) آذر بیگدلی آرد: مولانا در اوایل حال بشیراز آمده و در آنجا اعتبار تمام یافته آخر بتقریب اندک اهانتی که از منسوبان معشوق دیده از آنجا دلگیر و روانه ٔ آذربایجان و عراق شده و عمری در آن دو بلاد خوش گذرانیده آخرالامر در دارالسلطنه ٔ اصفهان وفات یافته . ازوست :زدی
گرازیلغتنامه دهخداگرازی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 10هزارگزی باختر رود و 10هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ عمومی تربت به نیازآباد. هوای آن کوهستانی و معتدل است . سکنه
راجیلغتنامه دهخداراجی . (اِ) نامی که بنوعی درخت تبریزی در همدان دهند. از این درخت دوگونه در ایران یافت میشود یکی که در تهران بنام شالک و در همدان بنام دله راجی معروف است و دیگری که در بیشتر نقاط بنام تبریزی خوانده میشودآن را در همدان راجی گویند. (جنگل شناسی ج 2</spa
راجیلغتنامه دهخداراجی . (اِخ ) حاج ابوالحسن پسر حاج علی اکبر تبریزی . از شعرای اواخر قرن سیزدهم هجری که دارای اخلاق حمیده و صفات پسندیده بوده و به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر خوب میگفته و در سال 1291 هَ . ق . باجمعی از تجار تبریز عازم زیارت بیت اﷲ الحرام بوده
رازیاملغتنامه دهخدارازیام . [ زْ ] (اِ) بادیان ، رازیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رازیانه و رازیانج شود.
رازیانلغتنامه دهخدارازیان . (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است . دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575</s
رازیانلغتنامه دهخدارازیان . (اِخ ) دهی است از دهستان دنیر جرود بخش شهرستان مراغه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مراغه به آذرشهر. محلی است جلگه ای ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه ٔآن 477 تن است . آب آن از قلعه چای و چاه تأمین
رازیانجلغتنامه دهخدارازیانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) رازیانه ٔفارسی است و نیز به فارسی بادیان و برومی شمار و به هندی سونف و والان بزرک نیز نامند. ماهیت آن : بزری است معروف و دو نوع میباشد: بستانی و برّی . بستانی رامارثون و بری را اقومارثون گویند. بهترین آن بستانی آن است . طبیعت بستانی آن در اول سوم
رازیانهلغتنامه دهخدارازیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) رازیانج .فنوی . از تیره ٔ چتریان با گونه های پایا به ارتفاع 1 تا 1/5 متر و برگهای متناوب دارای بریدگی و معطر و طعمی مطبوع و کمی شیرین . رجوع به ک
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) رازی . رجوع به جعفربن محمد رازی معروف به ابی القاسم رازی ... شود.
رازیاملغتنامه دهخدارازیام . [ زْ ] (اِ) بادیان ، رازیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رازیانه و رازیانج شود.
رازیانلغتنامه دهخدارازیان . (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است . دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575</s
رازیانلغتنامه دهخدارازیان . (اِخ ) دهی است از دهستان دنیر جرود بخش شهرستان مراغه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مراغه به آذرشهر. محلی است جلگه ای ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه ٔآن 477 تن است . آب آن از قلعه چای و چاه تأمین
رازیانجلغتنامه دهخدارازیانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) رازیانه ٔفارسی است و نیز به فارسی بادیان و برومی شمار و به هندی سونف و والان بزرک نیز نامند. ماهیت آن : بزری است معروف و دو نوع میباشد: بستانی و برّی . بستانی رامارثون و بری را اقومارثون گویند. بهترین آن بستانی آن است . طبیعت بستانی آن در اول سوم
رازیانهلغتنامه دهخدارازیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) رازیانج .فنوی . از تیره ٔ چتریان با گونه های پایا به ارتفاع 1 تا 1/5 متر و برگهای متناوب دارای بریدگی و معطر و طعمی مطبوع و کمی شیرین . رجوع به ک
داوری شیرازیلغتنامه دهخداداوری شیرازی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) نامش محمد است و سومین فرزند وصال شیرازی است مولدش به سال 1238 و وفاتش 1284 هَ . ق . است . دیوانی دارد که به سال 1330 هَ . ش . در شیراز بچاپ ر
درازیلغتنامه دهخدادرازی . [ دَرْ را زی ی ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم درازی بحرانی ، مکنی به ابن عصفور، از آل عصفور. فقیه امامی قرن دوازدهم هجری . وی از اهالی بحرین بود. به سال 1107 هَ . ق . متولد شد و در سال 1186 هَ . ق . در شهر
درازیلغتنامه دهخدادرازی . [ دِ ] (حامص ، اِ) دراز بودن . درازا. طول . امتداد. خلاف پهنا. خلاف عرض . اِنسبات . خَدَب . سَمحَجَة. سَنطَلَة. سَیفة. (منتهی الارب ) : زانگونه که از جوشن خرپشته خدنگش بیرون نشود سوزن درزی ز درازی . فرخی .
درازیلغتنامه دهخدادرازی . [ دِ زی ی ] (اِخ ) نام تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب ، ازایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
درازیلغتنامه دهخدادرازی . [دِ ] (اِخ ) قریه ای است در 7 فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق تنگستان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 12هزارگزی غرب خورموج و دامنه ٔ شرقی کوه مند، با <span