راستگولغتنامه دهخداراستگو. (نف مرکب ) صادق . مقابل کاذب و دروغگو. (ناظم الاطباء). راستگوینده . صادق القول . راست گفتار. صادق الوعد : و آن نخستین چون گواه عدل است و راستگو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راس
راستگولغتنامه دهخداراستگو. (اِخ ) منصوربن عبداﷲ فارسی مشهور به راستگو. فقیهی است فاضل امامی و از علمای قرن دهم و در طبقه ٔ شهید ثانی ، متوفی در 966 هَ . ق . او با غیاث الدین منصوربن امیر صدرالدین معاصر بوده و در شیراز اقامت داشته و شرح مختصر الاصول سید شریف و ک
راستگوtautologyواژههای مصوب فرهنگستاندر منطق گزارهای، فرمولی که بهازای همة ارزشدهیهای گزارههای سازای (constituent) آن راست باشد
راستگویلغتنامه دهخداراستگوی . (نف مرکب ) راستگو. صادق . راست گفتار. صادق الوعد: بَرّ؛ راستگوی . (یادداشت مؤلف ). صادق ؛ راستگوی . (منتهی الارب ). صدیق ؛ راستگوی . (ناظم الاطباء). صدوق ؛ راستگوی . صِدّیق ؛ بسیار راستگوی . (از منتهی الارب ) : سوی کعبه ٔ آذر آرید روی <b
راستگوییلغتنامه دهخداراستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری . (منتخب قابوسنامه ص 15).ترا بسیار خصلت جز نکوییست <b
راستوپیلغتنامه دهخداراستوپی . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر است . این دهستان در طول دره ایکه راه آهن و شوسه ٔ مازندران به طهران در آن احداث گردیده واقع شده است و از جنوب به گدوک فیروزکوه و از شمال به دهستان شیرگاه و از خاور به دودانگه و از باختر به دهستان ولوبی محدود ا
راستگویلغتنامه دهخداراستگوی . (نف مرکب ) راستگو. صادق . راست گفتار. صادق الوعد: بَرّ؛ راستگوی . (یادداشت مؤلف ). صادق ؛ راستگوی . (منتهی الارب ). صدیق ؛ راستگوی . (ناظم الاطباء). صدوق ؛ راستگوی . صِدّیق ؛ بسیار راستگوی . (از منتهی الارب ) : سوی کعبه ٔ آذر آرید روی <b
راستگویانلغتنامه دهخداراستگویان . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست . محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنه ٔ آن 2
راستگوییلغتنامه دهخداراستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری . (منتخب قابوسنامه ص 15).ترا بسیار خصلت جز نکوییست <b
آدروواژهنامه آزادبسیار راستگو، بسیار درستکار، مورد اعتماد، یکی از نام های خداوندگار بسیار راستگو، بسیار درستکار، مورد اعتماد، یکی از نام های خداوندگار
راستگویلغتنامه دهخداراستگوی . (نف مرکب ) راستگو. صادق . راست گفتار. صادق الوعد: بَرّ؛ راستگوی . (یادداشت مؤلف ). صادق ؛ راستگوی . (منتهی الارب ). صدیق ؛ راستگوی . (ناظم الاطباء). صدوق ؛ راستگوی . صِدّیق ؛ بسیار راستگوی . (از منتهی الارب ) : سوی کعبه ٔ آذر آرید روی <b
راستگویانلغتنامه دهخداراستگویان . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست . محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنه ٔ آن 2
راستگوییلغتنامه دهخداراستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری . (منتخب قابوسنامه ص 15).ترا بسیار خصلت جز نکوییست <b
ناراستگولغتنامه دهخداناراستگو. (نف مرکب ) دروغگو. که راست نمیگوید. کاذب . کذاب . مقابل راستگو به معنی صادق . رجوع به راستگو شود.