راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابوعبدالجبار. از تابعان بود. رجوع به ابوعبدالجبار راشد در همین لغت نامه شود.
راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عمرو: در سال 42 هَ . ق . بفرمان معاویه به سند لشکر کشید و دست بغارت و تاراج زد. (از حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 ص 116).
راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) فزاری . مکنی به ابوسلمة از تابعان بود. رجوع به ابوسلمة راشد الفزاری در همین لغت نامه شود.
راشدلغتنامه دهخداراشد. [ ش ِ ] (اِخ ) ابومحمد. از محدثان است . رجوع به ابومحمد راشد در همین لغت نامه شود.
خلاش گنبدیraised bogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خلاش با سطح مقطع کمعمق گنبدیشکل بهطوریکه سطح خلاش، دستکم در مرکز، از سطح معمولی آب زیرزمینی بالاتر باشد
ماسهکندگیraised sandواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای حجیم و نامنظم با ظاهر شکسته در سطح پایینی قطعۀ ریختگی که عموماً به دلیل انبساط ماسه یا کوبش ناکافی آن به وجود میآید
خیز ماهیچهraised core, mold element cutoffواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی حجیم و بیقاعدهای که ممکن است قسمت تحتانی قطعه را بهصورت جام بپوشاند و نشاندهندۀ آن است که قسمتی از ماهیچه از جای خود جدا شده است
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای اخیر عثمانی بود پسر صارم ابراهیم پاشا که بشغل تدریس و برخی از کارهای ادارای مشغول بود. وی بسال 1219 هَ . ق . بعد از عزل از حکومت ینگیشهر فنار درگذشت . راشدبک طبع شاعری نیز داشته و دو بیت زیر از قصیده یی اس
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) او از بزرگان بود و در سال 1252 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر از اوست :دود آهم عشقیله هر شب فلک فرسا اولوراول کسافتله مه نو چون خط ترسا اولور.(دود آه من با عشق هر شب فلک فرسا میگردد ماه نو با آن حالت گرفتگی
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) او شاعر بوده و در بعضی تذکره های شعرا نام وی آمده است . راشدبک بسال 1239 هَ . ق . در شورش ینگیچری شهید شد. بیت زیر از اوست :طنین انداز آفاق اولمسون می صیت افغانم ؟فلک جام دل ناکامه سنگ انکسار آتدی .(آوا
راشدونلغتنامه دهخداراشدون . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راشد در حال رفع. رجوع به راشد و راشدین شود.- خلفای راشدون یا راشدین ؛ چهار خلیفه ٔ اول اند و تاریخ خلافت آنان بترتیب عبارتست از: ابوبکر (11-13 هَ .
راشدیلغتنامه دهخداراشدی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به راشدیه که قریه ای است در نواحی بغداد. (از الانساب سمعانی ).
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای اخیر عثمانی بود پسر صارم ابراهیم پاشا که بشغل تدریس و برخی از کارهای ادارای مشغول بود. وی بسال 1219 هَ . ق . بعد از عزل از حکومت ینگیشهر فنار درگذشت . راشدبک طبع شاعری نیز داشته و دو بیت زیر از قصیده یی اس
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) او از بزرگان بود و در سال 1252 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر از اوست :دود آهم عشقیله هر شب فلک فرسا اولوراول کسافتله مه نو چون خط ترسا اولور.(دود آه من با عشق هر شب فلک فرسا میگردد ماه نو با آن حالت گرفتگی
راشدبکلغتنامه دهخداراشدبک . [ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) او شاعر بوده و در بعضی تذکره های شعرا نام وی آمده است . راشدبک بسال 1239 هَ . ق . در شورش ینگیچری شهید شد. بیت زیر از اوست :طنین انداز آفاق اولمسون می صیت افغانم ؟فلک جام دل ناکامه سنگ انکسار آتدی .(آوا
راشدونلغتنامه دهخداراشدون . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راشد در حال رفع. رجوع به راشد و راشدین شود.- خلفای راشدون یا راشدین ؛ چهار خلیفه ٔ اول اند و تاریخ خلافت آنان بترتیب عبارتست از: ابوبکر (11-13 هَ .
راشدیلغتنامه دهخداراشدی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به راشدیه که قریه ای است در نواحی بغداد. (از الانساب سمعانی ).
مراشدلغتنامه دهخدامراشد. [ م َ ش ِ ] (ع اِ) راههای میانه و راست . (منتهی الارب ). مقاصد طرق . (اقرب الموارد) (متن اللغة). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع الحک
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) الازدی عبدالرحمن بن عبد. صحابی است . او بزمان جاهلیت به ابومعاویه یا عبدالعزی بن معاویه معروف بود.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) المثنی بن زرعه . محدث است و از محمدبن اسحاق روایت کند.