راغب پاشالغتنامه دهخداراغب پاشا. [ غ ِ ] (اِخ ) از وزرای بنام عثمانی بود که بسمت سفارت عثمانی در فرانسه و ایران و آنگاه به نیابت نخست وزیری منصوب گشت ، پس از آن در عهد سلطان مصطفی خان چهارم بمقام وزارت رسید. وی بیشتر دوران زندگی خود را در تبعید بسر برد و در سال 1244</spa
راغب پاشالغتنامه دهخداراغب پاشا. [ غ ِ ] (اِخ ) نام او محمد و به قوجه راغب (راغب پیر) بیشتر مشهور بوده است . او از اعاظم و بزرگان ادبا و شعرا بود و به مقام نخست وزیری نیز رسید. راغب بسال 1110 هَ . ق . در استانبول متولد شد و چون پدرش از نویسندگان بود و خود نیز استع
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) ادریس بک . (معجم المطبوعات ). رجوع به ادریس بک در همین لغت نامه شود.
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) میخائیل . اوراست : العزوبة و الزواج . (از معجم المطبوعات ج 1).
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ از تازی ، آرزومند و خواهان و مشتاق و طالب و مایل . (از ناظم الاطباء) : و اگر کسی این شربتها را نخواهد و به
حشمت عثمانیلغتنامه دهخداحشمت عثمانی . [ ح ِ م َ ت ِ ع ُ ] (اِخ ) شاعری عثمانی ، پسر یکی از صدور عباس افندی . وی معاصر و منظور راغب پاشا بود و در 1175 هَ . ق . به تهمت زبان درازی به مقام خلافت با نورس افندی کرکوکی به بروسه تبعید شد و سپس از آنجا وی را به رودس نفی کرد
خاکیلغتنامه دهخداخاکی . (اِخ ) محمد افندی . از شعرای متأخر عثمانی است اصل وی از قصبه ٔ کلیس ولایت حلب است . وی از آنجا به قسطنطنیه آمد و در صف خواجگان قرار گرفت و شغل دفترداری و کتابت یافت مرگش بسال 1172 هَ . ق . است . در وفات راغب پاشا صدراعظم رثائی دارد که
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) ادریس بک . (معجم المطبوعات ). رجوع به ادریس بک در همین لغت نامه شود.
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) میخائیل . اوراست : العزوبة و الزواج . (از معجم المطبوعات ج 1).
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ از تازی ، آرزومند و خواهان و مشتاق و طالب و مایل . (از ناظم الاطباء) : و اگر کسی این شربتها را نخواهد و به
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) ادریس بک . (معجم المطبوعات ). رجوع به ادریس بک در همین لغت نامه شود.
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (اِخ ) میخائیل . اوراست : العزوبة و الزواج . (از معجم المطبوعات ج 1).
راغبلغتنامه دهخداراغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ از تازی ، آرزومند و خواهان و مشتاق و طالب و مایل . (از ناظم الاطباء) : و اگر کسی این شربتها را نخواهد و به
حسین راغبلغتنامه دهخداحسین راغب . [ ح ُ س َ ن ِ غ ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفضل . رجوع به راغب اصفهانی و کتاب تتمه ٔ صوان الحکمه شود.
حسین راغبلغتنامه دهخداحسین راغب . [ح ُ س َ ن ِ غ ِ ] (اِخ ) ریاضی دان معاصر مصر و متوفی پس از 1312 هَ . ق . او راست : الدرالمنشور فی حساب الترع و الجسور چ بولاق 1312 هَ . ق . (معجم المؤلفین ).