رافهلغتنامه دهخدارافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) گیاهی باشد مانند سیر که آن را بریان کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ج 2ورق 14) (از فرهنگ سروری ) (از فرهنگ رشیدی ). گیاهی است مانند سیر ک
رافهلغتنامه دهخدارافه . [ ف ِهَْ ](ع ص ) مرد فراخ عیش تن آسا. ج ، روافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). || بعیر رافه ؛ شتر سیر علف و بر لب آب آینده هرگاه خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد مهربان . (آنندراج ). راحم .(منتهی الارب ) (المنجد). || مطیع و ملایم . (شعوری ج <span class="
رافیةلغتنامه دهخدارافیة. [ی َ ] (ع اِ) جنس گیاهی است از اقسام نخلیات که از برگ نوعی از آن نخ محکم مشهوری ساخته میشود. و این گیاه بخصوص در ماداگاسکار کاشته میشود. (از المنجد).
روفةلغتنامه دهخداروفة. [ رَ ف َ ] (ع مص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).به معانی رَوف . (منتهی الارب ). و رجوع به روف شود.
رویفعلغتنامه دهخدارویفع. [ رُ وَ ف ِ ] (اِخ ) مولای رسول (ص ) و رویفعبن ثابت صحابیان اند. (از منتهی الارب ). یکی از غلامان آن حضرت (ص ). (از ناظم الاطباء).
ریافةلغتنامه دهخداریافة. [ ف َ ] (ع اِمص ) علم الریافة؛علم استنباط آب است در زمینها بواسطه ٔ بعض امارات که دلالت بر وجود آب کند. (از کشف الظنون ج 1 ص آخر).
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) غلام بدیل بن ورقاء. از صحابه ٔ رسول (ص ) بوده است . (از تاج العروس ).
رافهةلغتنامه دهخدارافهة. [ ف ِ هََ ] (ع ص ) مؤنث رافه . رجوع به رافه شود. || نرم و آسان سیر. (منتهی الارب ). شب نرم و آسان سیر. ج ، روافه . (ناظم الاطباء): بینی و بینک لیلة رافهة و لیال روافه . || ابل رافهة؛ شتری که هر روزه هر وقتی که بخواهد وارد آب شود. ج ، روافه . (از المنجد).
رأفلغتنامه دهخدارأف . [ رَءْف ْ ] (ع اِمص ) مهربانی خدا نسبت به بندگان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رأفت . رأفة. رَاءَف . رَآفة: رأف اﷲ بک ؛ مهربانی کند خدای بر تو. (از منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
نکاءةلغتنامه دهخدانکاءة. [ ن َ /ن ُ ک َ ءَ ] (ع اِ) شکوفه ٔ رافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکوفه ٔ طرثوث . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
رأفلغتنامه دهخدارأف . [ رَ ءَ ] (ع مص ) سخت بخشودن خدا بر بندگان . (از اقرب الموارد). رأفت . رَأفة. رَآفة. رجوع به مصادر مذکور شود. || سخت بخشودن و مهربانی کردن . (منتهی الارب ). مهربان شدن . (منتهی الارب ). و آن از رحمت رقیق تراست و در آن بر کراهت اقدام نمیشود در صورتی که در رحمت بمقتضای
رافهةلغتنامه دهخدارافهة. [ ف ِ هََ ] (ع ص ) مؤنث رافه . رجوع به رافه شود. || نرم و آسان سیر. (منتهی الارب ). شب نرم و آسان سیر. ج ، روافه . (ناظم الاطباء): بینی و بینک لیلة رافهة و لیال روافه . || ابل رافهة؛ شتری که هر روزه هر وقتی که بخواهد وارد آب شود. ج ، روافه . (از المنجد).
زرافهلغتنامه دهخدازرافه . [ ] (اِخ ) عم کیخسرو بود که بدستور کیخسرو قصد افراسیاب کرد و در جنگی که میان آنان روی داد فرود کشته شد. رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی چ تهرانی ص 35 و 36 و چ لسترانج ص 44</sp
زرافهلغتنامه دهخدازرافه . [ زَ ف َ / زَرْ را ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) صاحب قاموس آنرا به چهار وزن یاد کند از عربی زرافه ... و از این زبان وارد فرانسوی و انگلیسی و آلمانی شده . نوعی از پستانداران نشخوارکننده ٔ آفریقا با قدی بسیا
زرافهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پستانداری نشخوارکننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خالهای قهوهایرنگ دارد؛ اشترگاوپلنگ؛ شترگاوپلنگ.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی.