راهدارلغتنامه دهخداراهدار. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در 12هزارگزی شمال برازجان ، کنار راه شوسه ٔ شیراز به بوشهر. این ده در دامنه ٔ کوه قرار گرفته و هوای آن گرمسیر است . سکنه ٔ آن 433 تن میب
راهدارلغتنامه دهخداراهدار. (اِخ ) دهی است از دهستان دیر بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع در 112هزارگزی جنوب خورموج و شمال خاوری کوه رنگ . این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن گرمسیر است . مردم آن 122 تن میباشد و همگی بکار کشاورزی ا
راهدارلغتنامه دهخداراهدار. (اِخ ) دهیست از دهستان ایتیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 12هزارگزی باختری راه مسجد سلیمان به هفت گل . دهیست کوهستانی و گرم و سکنه ٔ آن 500
راهدارلغتنامه دهخداراهدار. (اِخ ) دهیست از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری لک لک مرکز دهستان و 28هزارگزی خاوری راه جایزان به آغاجاری . این ده در دشت واقع شده ، هوای آن گرمسیر و سکن
راهدارلغتنامه دهخداراهدار. (نف مرکب ) راهدارنده . کسی که از طرف دولت مأمورگرفتن مالیات راه است از مسافران . (فرهنگ نظام ). کسی که بمحافظت راهها از طرف حکام مأمور باشد و ضبط خراج امتعه ٔ تجار بکند. (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). محافظت کننده ٔ طرق و شوارع . (لغت محلی شوشتر،نسخه ٔ خطی م
راهگذارلغتنامه دهخداراهگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) راهگذر. رهگذر. || معبر و طریق و راه و گذرگاه . (ناظم الاطباء). شاهراه . (از آنندراج ). محل عبور : رز لاغر و پژمرده شد و گونه تبه کردغم را مگر اندر دل او راهگذاری است . فرخی .نا
بنه راهدارلغتنامه دهخدابنه راهدار. [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
راهدارخانهلغتنامه دهخداراهدارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گمرک . (یادداشت مؤلف ). محل گمرک . باجگاه . گمرک خانه . (یادداشت مؤلف ). راهداری . محل گرفتن عوارض یا مالیات راه . باجگیران . جایگاه محافظان راهها در طول راه . پاسگاه قره سورانها.
راهداریفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبانی راه؛ محافظت جاده.۲. باج راه؛ باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود.
راهداریلغتنامه دهخداراهداری . (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل راهدار. محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه .(ناظم الاطباء). شغل راهدار. (یادداشت مؤلف ). کار گمرکچی . (یادداشت مؤلف ). || (مالیات ...) مالیات راه . (فرهنگ نظام ). باج . (یادداشت مؤلف ). محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند.
راهداریفرهنگ فارسی معین1 - (حامص .) نگهبانی راه . 2 - دزدی ، راهزنی . 3 - (اِمر.) ادارة نگهبانی و محافظت راه .
راهدارخانهلغتنامه دهخداراهدارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گمرک . (یادداشت مؤلف ). محل گمرک . باجگاه . گمرک خانه . (یادداشت مؤلف ). راهداری . محل گرفتن عوارض یا مالیات راه . باجگیران . جایگاه محافظان راهها در طول راه . پاسگاه قره سورانها.
راهداریفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبانی راه؛ محافظت جاده.۲. باج راه؛ باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود.
راهداریلغتنامه دهخداراهداری . (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل راهدار. محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه .(ناظم الاطباء). شغل راهدار. (یادداشت مؤلف ). کار گمرکچی . (یادداشت مؤلف ). || (مالیات ...) مالیات راه . (فرهنگ نظام ). باج . (یادداشت مؤلف ). محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند.
راهداریفرهنگ فارسی معین1 - (حامص .) نگهبانی راه . 2 - دزدی ، راهزنی . 3 - (اِمر.) ادارة نگهبانی و محافظت راه .
بنه راهدارلغتنامه دهخدابنه راهدار. [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع است . دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).