راهزنیلغتنامه دهخداراهزنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل راهزن . دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق . (یادداشت مؤلف ) : هر که درین راه منی میکندبرمن و تو راهزنی میکند. نظامی .|| سرودگویی . راه زدن . رجوع به راه درین مع
رواجنیلغتنامه دهخدارواجنی . [ رَ ج ِ ] (اِخ ) نام وی ابوسعید عبادبن یعقوب البخاری است و از شریک و دیگران روایت می کند و ائمه ٔ بخارا از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ). رجوع به ماده ٔ پیشین شود.
رواجنیلغتنامه دهخدارواجنی . [ رَ ج ِ ] (ص نسبی ) سمعانی گوید از استاد خود شنیدم که این نسبت در اصل منسوب به دواجن با دال مهمله بوده است و آن ج ِ داجن است و در تداول عامه به رواجن مبدل شده است و نیز سمعانی از قول استاد خود گوید که گمان میبرم رواجن بطنی است از بطنهای قبایل . (از لباب الانساب ).<b
روازنلغتنامه دهخداروازن . [ رَ زِ ] (ع اِ) ج ِروزنة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ِ روزن . (ناظم الاطباء). رجوع به روزن و روزنة و رواشن شود.
راهزنفرهنگ فارسی عمیددزدی که در بیابان و میان راه جلو مردم را میگیرد و اموال آنها را به زور میگیرد؛ قطاعالطریق؛ راهگیر؛ راهبند.