راپرتلغتنامه دهخداراپرت . [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) گزارش . || شرح . وصف . نقل . روایت .حکایت . داستان . قصه . بیان . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). || خبر و اخبار. (ناظم الاطباء).
ریچاردلغتنامه دهخداریچارد. (اِخ ) دوم . پسر پرنس نوار (شاهزاده ٔ سیاه ) (1367 - 1400 م .) و پادشاه انگلستان (1377 - 1399 م .). وی مدتی طولانی با پارلمنت انگلست
ریچاردلغتنامه دهخداریچارد. (اِخ ) اول . ملقب به شیردل . متولد 1157 م .پادشاه انگلستان (1189 - 1199 م .). پسر هنری دوم و آلینورداکیتن . وی در سومین جنگ صلیبی شرکتی مؤثر داشت ، و به هنگام مراجعت
ریچاردلغتنامه دهخداریچارد. (اِخ ) سوم .متولد 1452 م . پادشاه انگلستان (1483 - 1485 م .). در دنباله ٔ قتل فرزندان ادوارد چهارم که قیم آنان بود، وی سلطنتی توأم با قتل و وحشت ایجاد کرد و در بوسور
راپرت دادنلغتنامه دهخداراپرت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) گزارش دادن . (لاروس فرانسه ). || شرح دادن . وصف کردن . نقل کردن . روایت کردن . حکایت کردن . داستان گفتن . قصه گفتن . بیان کردن . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). اخبار کردن . || خبر دادن . (ناظم الاطباء).
راپرت چیلغتنامه دهخداراپرت چی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گزارش دهنده . || شرح دهنده . وصف کننده . نقل کننده . روایت کننده . حکایت کننده . داستان گوینده . قصه گوینده . بیان کننده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
راپرت دادنلغتنامه دهخداراپرت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) گزارش دادن . (لاروس فرانسه ). || شرح دادن . وصف کردن . نقل کردن . روایت کردن . حکایت کردن . داستان گفتن . قصه گفتن . بیان کردن . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). اخبار کردن . || خبر دادن . (ناظم الاطباء).
راپرت چیلغتنامه دهخداراپرت چی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گزارش دهنده . || شرح دهنده . وصف کننده . نقل کننده . روایت کننده . حکایت کننده . داستان گوینده . قصه گوینده . بیان کننده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
وُرْ دَمْ دَدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی لو دادن ، راپرت دادن ، گزارش دادن ، جاسوسی ، خبرکشی ، به خطر انداختن ، جلو انداختن کسی برای کاری که راضی نیست ، تحریک کردن ، وسوسه کردن
چیلغتنامه دهخداچی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ارمنی نیز که شعبه ای از آری
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاواة. مشن . امداش . تمزیج . ر
راپرت دادنلغتنامه دهخداراپرت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) گزارش دادن . (لاروس فرانسه ). || شرح دادن . وصف کردن . نقل کردن . روایت کردن . حکایت کردن . داستان گفتن . قصه گفتن . بیان کردن . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). اخبار کردن . || خبر دادن . (ناظم الاطباء).
راپرت چیلغتنامه دهخداراپرت چی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گزارش دهنده . || شرح دهنده . وصف کننده . نقل کننده . روایت کننده . حکایت کننده . داستان گوینده . قصه گوینده . بیان کننده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).