راکبلغتنامه دهخداراکب . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) سوار. (ازتاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، رُکّاب ، رُکبان ، رُکوب ، رِکَبَة، رَکَبَة. (تاج العروس ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، رَکب . (تاج العروس ) (اقرب الموارد)
راقبلغتنامه دهخداراقب . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ناظر و بیننده . || نگاهدارنده . || حریف و رقیب . (ناظم الاطباء). || راصد. (یادداشت مؤلف ).
رقبلغتنامه دهخدارقب . [ رَ ق َ ] (ع اِمص ) ستبری گردن . (منتهی الارب ). ستبری گردن . ج ، رُقُب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستبری گردن . اسم است از ارقب . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ رَقَبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رقبة شود.
راکبةلغتنامه دهخداراکبة. [ ک ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راکب . ج ، رواکب . (المنجد). || نهال خرما بر تنه ٔ مادر رسته و تا زمین نرسیده . (از متن اللغة)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به راکب شود.
علی راکبیلغتنامه دهخداعلی راکبی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی . رجوع به علی جلاد شود.
راکبةلغتنامه دهخداراکبة. [ ک ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راکب . ج ، رواکب . (المنجد). || نهال خرما بر تنه ٔ مادر رسته و تا زمین نرسیده . (از متن اللغة)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به راکب شود.
مراکبلغتنامه دهخدامراکب . [ م َ ک ِ] (ع اِ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. (غیاث اللغات ). مَرْکَب . (منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی .رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت و
متراکبلغتنامه دهخدامتراکب . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) برهم نشسته . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به تراکب شود. || توده شده و انباشته شده بر روی هم دیگر. || استوار و محکم و قوی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تراکب شود. || (اصطلاح علم عروض ) یکی از اصناف قوافی است که دارای سه متحرک و یک ساکن باشد مانند: از
تراکبلغتنامه دهخداتراکب . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تراکم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مطاوعه ٔ راکب و راکبه فتراکب . (اقرب الموارد). || استوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).