راگلغتنامه دهخداراگ . (اِ) کاسه ٔ آبخوری . (لغت محلی شوشتر). || قوچ و گوسفند جنگی . (لغت محلی شوشتر). || رشته ٔ سوزن . (لغت محلی شوشتر). || بلغت زندو پازند راه یا صراط. (لغت محلی شوشتر). و رجوع به راک در همین لغت نامه شود. || بهندی موسیقی و سرود. (لغت محلی شوشتر). بزبان مردم هند نوعی سرود و
پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
تلسکوپ پرتوایکسX-ray telescope, X-ray multi-mirror telescopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای آشکارسازی پرتوهای ایکس
راگجوتشهلغتنامه دهخداراگجوتشه . [ گ َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) یکی از طوایف قدیمی مشرق هند. (از ماللهند ص 150).
راگوتنلغتنامه دهخداراگوتن . [ گ ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرد کوچک اندام و بدریخت که قیافه ٔ خنده آور داشته باشد. این کلمه مأخوذ است از راگوتن که نام یک تن رومی مضحک بوده است .
راگوچکیلغتنامه دهخداراگوچکی . [ گُچ ْ ] (اِخ ) یکی از خانواده های مجار که در اردل فرمانروایی کرده است . نخستین تن از این خانواده «سیگموند» میباشد که در سال 1607 م . به رغم میل خود پس از یکسال فرمانروایی مجبور بکناره گیری شد. دومین تن «اختیار ژرژ» است ، که از سال
راگوزهلغتنامه دهخداراگوزه . [ زَ ] (اِخ ) قصبه ای است در ایالت سیراگوز سیسیل ایتالیا که 45000 تن جمعیت دارد. این قصبه دارای کارخانه های نساجی ابریشم ، روغن زیتون و غیره میباشد. پل دو طبقه ای بر روی رودخانه ارمینو که از این قصبه می گذرد در آن بنا شده است . قصبه
مینالغتنامه دهخدامینا. (اِ) پرنده ای است از راسته ٔسبکبالان و از گروه سارها که جثه اش به اندازه ٔ یک سار است و بیشتر در نواحی گرم کره ٔ زمین (هندوستان و مکزیک و نقاطی از آمریکای جنوبی ) میزید پرهایش دارای الوان مختلف است (سیاه و قهوه ای سیر و قهوه ای روشن ) و منقارش زرد و حلقه ٔ دورچشمها و پا
بشکن بشکنلغتنامه دهخدابشکن بشکن . [ ب ِ ک َ ب ِ ک َ ] (اِ مرکب ) جشن بزرگ که جمیع سامان و اسباب رقص و راگ و رنگ در آن باشد و از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ). هنگامه ٔ جوش و خروش و انگشتک زدن که اهل رقص را باشد. (غیاث ) (ناظم الاطباء). بشکن بشکن که در اشعار استعمال می شود ممکن است بمعنی امر
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (اِخ ) (غلامحسین ...) معروف به درویش خان (1251 - 1305 هَ . ق .). آهنگساز ایرانی و استاد بزرگ تار متولد تهران ، پدرش بشیر طالقانی کارمند اداره ٔ پست و با موسیقی آشنا بود و پسر را در حدود <span
ریلغتنامه دهخداری . [ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است قدیم که در عهد هخامنشی بین دربند (دروازه ٔ بحر خزر)و دریای خزر و ماد قرار داشت ولی جزء ماد بزرگ به شمار می آمد. داریوش در کتیبه ٔ بیستون از آن یاد کرده است . (فرهنگ فارسی معین ). رقا، رگا، رگها، راک و راگ صورتهای پهلوی و پارسی باستان کلمه است .
راگ و رنگلغتنامه دهخداراگ و رنگ . [ گ ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لفظ اول هندی الاصل است و دوم مشترک در هندی و فارسی و هر دو معاً در هندی کنایه از صحبت نغمه و سرود عیش و طرب بود و مردم ولایت که بهند آمده یا نیامده اند و همانجا شنیده اند این لفظ را بسیار در اشعار خود آورده اند و اشارت بهندی بودن
راگجوتشهلغتنامه دهخداراگجوتشه . [ گ َ ت ِ ش َ ] (اِخ ) یکی از طوایف قدیمی مشرق هند. (از ماللهند ص 150).
راگوتنلغتنامه دهخداراگوتن . [ گ ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرد کوچک اندام و بدریخت که قیافه ٔ خنده آور داشته باشد. این کلمه مأخوذ است از راگوتن که نام یک تن رومی مضحک بوده است .
راگوچکیلغتنامه دهخداراگوچکی . [ گُچ ْ ] (اِخ ) یکی از خانواده های مجار که در اردل فرمانروایی کرده است . نخستین تن از این خانواده «سیگموند» میباشد که در سال 1607 م . به رغم میل خود پس از یکسال فرمانروایی مجبور بکناره گیری شد. دومین تن «اختیار ژرژ» است ، که از سال
راگوزهلغتنامه دهخداراگوزه . [ زَ ] (اِخ ) قصبه ای است در ایالت سیراگوز سیسیل ایتالیا که 45000 تن جمعیت دارد. این قصبه دارای کارخانه های نساجی ابریشم ، روغن زیتون و غیره میباشد. پل دو طبقه ای بر روی رودخانه ارمینو که از این قصبه می گذرد در آن بنا شده است . قصبه
ژان دپراگلغتنامه دهخداژان دپراگ . [ دُ پْرا / پ ِ ] (اِخ ) نام اسقف الموتز (مراوی ) متولد بسال 1360 و متوفی بسال 1430 م .
ژرم دپراگلغتنامه دهخداژرم دپراگ . [ ژِ رُ دُ پْرا / پ ِ ] (اِخ ) نام شاگرد ژان هوس مولد در پراگ حدود سال 1374 م . وی را بسال 1416 م . در کنستانس به تهمت الحاد زنده سوختند و او با کمال شهامت و مردا
پدم راگلغتنامه دهخداپدم راگ . [ پ َ م َ ] (اِ) بهندی یاقوت احمر باشد. (الجماهر بیرونی ص 33). و در بعض نسخ بجای پ ، ب و نون نیز آمده است .
پراگلغتنامه دهخداپراگ .(اِخ ) پراغه . (قاموس الاعلام ). اصل آن در زبان چِک پراها پایتخت چکواسلواکی و بوهم است بر ساحل ملداو و 850000 تن سکنه و دانشگاهی معروف دارد و آرشوک نشین است . پراگ شهری صنعتی است . از آثار مهم آن پلی زیبا بر رود ملداو و قصر سلطنتی و کلی