رایگان خوارفرهنگ فارسی عمیدمفتخور؛ گدا: ◻︎ بپیچم سر از رایگانخوارگان / مگر بیزبانان و بیچارگان (نظامی۵: ۸۶۸).
رایگان خوارلغتنامه دهخدارایگان خوار. [ ی ْ / ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) رایگان خواره . مفت خوار. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 318) (بهار عجم ). گدا. (آنندراج ) (بهار عجم ) :</span
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
بُرقوزنیreamواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن سطح آسیبدیده یا سوراخشده پیش از تعمیر کردن یا پنچرگیری
باران آتشفشانیvolcanic rainواژههای مصوب فرهنگستانبارانی که پس از فوران آتشفشان براثر میعان بخارهای همراه فوران میبارد متـ . باران فورانی eruption rain
رایگان خوارهلغتنامه دهخدارایگان خواره . [ ی ْ / ی ِ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) رایگان خوار. مفتخوار. گدا. ج ، رایگان خوارگان : نپیچم سر از رایگان خوارگان مگر بی زبا
رایگان خورلغتنامه دهخدارایگان خور. [ ی ْ / ی ِ خوَرْ / خُرْ ](نف مرکب ) مخفف رایگان خورنده . رایگان خوار. رایگان خواره . مفتخوار. رجوع به این سه کلمه شود : یک می به دو گنج شایگان خررغم دل رایگان خورا
سایه رستلغتنامه دهخداسایه رست . [ ی َ / ی ِ رُ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ناز پرورده . (غیاث ). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج ) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. <
سایه پرورلغتنامه دهخداسایه پرور. [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از آسوده . (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان ). || مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج ) (برهان ). کنایه از کسی که بن
طبلخوارلغتنامه دهخداطبلخوار. [ طَ خوا / خا ] (نف مرکب ) مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره . شکم بنده . عبدُالبطن . پُرخوار. اکول : جیفةاللیل است و بطال النهارهرکه او شد غره ٔ این طبلخوار. مولوی .
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از حدود اردکان با نعمت فراخ و هوای خوش . (حدود العالم ).
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) نام مرغزاری بوده در طوس ، حمداﷲ مستوفی گوید: و در حوالی طوس مرغزاری است که آن را مرغزار رایگان گویند، طولش دوازده فرسنگ و عرضش پنج فرسنگ ... (از نزهةالقلوب چ لیسترنج ج 3 ص 151) <span class="hl
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ) راهگان . هر چیز که در راه یابند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (جهانگیری ). هر چیز مفت و چلمه که آن را عوض و بدلی نباید داد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). مفت . (رشیدی ). چیزی که در راه یافت شود. (غیاث اللغات ). هر
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اول بخش هرسین شهرستان کرمانشاه واقع در 9هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔ هرسین به کرمانشاه . رایگان در دشت قرار گرفته و هوای آن سردسیر است . این ده <s
پیک رایگانلغتنامه دهخداپیک رایگان . [ پ َ / پ ِ ک ِ ] (اِخ ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سوداگر. || راهگذاری . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا. (برهان ).
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از حدود اردکان با نعمت فراخ و هوای خوش . (حدود العالم ).
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . (اِخ ) نام مرغزاری بوده در طوس ، حمداﷲ مستوفی گوید: و در حوالی طوس مرغزاری است که آن را مرغزار رایگان گویند، طولش دوازده فرسنگ و عرضش پنج فرسنگ ... (از نزهةالقلوب چ لیسترنج ج 3 ص 151) <span class="hl
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ) راهگان . هر چیز که در راه یابند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (جهانگیری ). هر چیز مفت و چلمه که آن را عوض و بدلی نباید داد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). مفت . (رشیدی ). چیزی که در راه یافت شود. (غیاث اللغات ). هر