رب الاربابلغتنامه دهخدارب الارباب . [ رَب ْ بُل ْ اَ ] (اِخ ) پروردگار پروردگاران و مراد خدای تبارک و تعالی باشد. (ناظم الاطباء) : و چنان دید امیرالمؤمنین ... که بگرداند خاطرخود را از جزع بر این مصیبت بسوی بازیافت اجر و ثواب از رب الارباب . (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span cl
چرب چربلغتنامه دهخداچرب چرب . [ چ َ چ َ ] (ق مرکب ) کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده ،بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت : اندرآمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب .رودکی .
رب و رب ندانستنلغتنامه دهخدارب و رب ندانستن . [ رَب ْ ب ُ رُ ن َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) چیزی نفهمیدن . بسیار ساده دل و گول بودن . کسی را گویند رب و رب نمیداند که از درک ساده ترین مطالب هم ناتوان باشد : من رب و رب ندانم از دسته ٔ شاهویردیانم .<p class="
رب اربابلغتنامه دهخدارب ارباب . [ رَب ْ ب ِ اَ ] (اِخ ) رب الارباب . خدایان خداه . اﷲ. (یادداشت مرحوم دهخدا). خدای خدایان : یا رب از جنس ما چه خیر آیدتو کرم کن که رب اربابی . سعدی .عدم کی راه یابد اندرین باب چه نسبت خاک را با رب ار
آهورامزدالغتنامه دهخداآهورامزدا. [ م َ ] (اِخ ) اورمزد. یزدان . رب ّ اعلی . رب الارباب . فاعل خیر. مقابل آهرمن ، فاعل شر، دیو. و هفت فرشته یا امشاسپند وسایط فیض او بدیگر مخلوق باشند.
طبرسیلغتنامه دهخداطبرسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسین بن محمدتقی نوری طبرسی . او راست : فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب آغاز کتاب الحمدللّه الذی انزل علی عبده کتاباً ثنئاًلما فی الصدور. در دیباچه ٔ کتاب گوید: این کتابی است لطیف که در اثبات تحریف قرآن ، و فضایح اهل جور و عدوان فراهم آورده
اورمزدلغتنامه دهخدااورمزد. [ م َ ] (اِخ ) اهورمزده . اهورمزدا. تلفظ کوتاهش هرمز نام خدای تعالی بفارسی قدیم . (فرهنگ شاهنامه ). رب الارباب و واجب الوجود. (از ناظم الاطباء). اورمزد و هرمز را ظاهراً در دوره ٔ اشکانیان معنی مشتری داده اند یعنی خدای خدایان . عادت یونانیان بر این بود که بزرگترین خدای
پرومتئوسلغتنامه دهخداپرومتئوس . [ پْرُ / پ ِ رُ م ِ ت ِ ] (اِخ ) پرومته . در اساطیر یونان خدا یا فرشته ٔ آتش ، پسر ژاپت و برادر اطلس است یونانیها او را آشناکننده ٔ بشر به تمدن میشمردند و عقل و خردمندی انسان را عطیه ٔ او می پنداشتند او پس از آنکه انسان را از گل زم
ربلغتنامه دهخدارب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باشد. (ناظم الاطباء). در فارسی نیز معمولاً مخفف آید مگر درمقام عطف و اضافه و بندرت شعر و جز آن :</span
ربلغتنامه دهخدارب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی . (قرآن 260/2)، و چون گفت ابراهیم بپروردگار من بنمای بمن چگونه زنده میگردانی
ربلغتنامه دهخدارب . [ رَب ب ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ) (دهار) (از مجمل اللغة).پروردگار و خداوند و هو اسم من اسماء اﷲ تعالی و لایطلق باللام لغیر اﷲ و لایقال لغیره الا باضافة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (صراح اللغة). یکی از نامهای باری عزّوجل . (لغت محلی
دربلغتنامه دهخدادرب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور باغ ملک و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه . آب آن از رودخانه ٔ ابوالعباس و راه آن مالرو
دربلغتنامه دهخدادرب . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به نهاوند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به یمن که گویا در ذی مار باشد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). || موضعی است در بغداد. (از معجم البلدان ).
دربلغتنامه دهخدادرب . [ دَ ] (اِخ ) بمناسبت دروازه ٔ شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است ، چنانکه درب ری ، درب قزوین ، که نام محله ای است مجاور دروازه ای که از آن بسوی ری رونداز قزوین ، و مرادف کلمه ٔ باب ... است .- درب الآجُرّ<
دربلغتنامه دهخدادرب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).<b