ربولغتنامه دهخداربو. [ رَ ب َ ] (ع مص ) ربا. رباء. بربالیدن در میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). فزون شدن و گوالیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). افزون شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به رِبا و رِباء شود. || ب
ربولغتنامه دهخداربو. [ رَب ْوْ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نفس بلند. (از اقرب الموارد). || بتازی دشخواری ِ دم زدن را ربو گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تاسه و تنگی نفس . (ناظم الاطباء). بیماری معروفیست . (از اقرب الموارد). کوته دمی . (غیاث اللغات ). عل
ربولغتنامه دهخداربو. [ رُ ب ُوو ] (ع اِ) رباء.ربا. رَبَو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رِبا و رِباء و رَبْو شود.
چربگولغتنامه دهخداچربگو. [ چ َ ] (نف مرکب ) بمعنی چرب زبان است ، که کنایه از شیرین سخن باشد. (برهان ). چرب زبان . (ناظم الاطباء). چربگوی . چرب سخن . چرب گفتار. فصیح : همان چربگو مرد شیرین گذارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظامی .|| چ
چربولغتنامه دهخداچربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاند
ربولهلغتنامه دهخداربوله . [ رَ ل َ ] (از ع ، اِ) به لغت اندلس رستنیی باشد که آن را کنگر گویند و با ماست خورند.(برهان ) (آنندراج ). قسمی از کنگر. (ناظم الاطباء).
ربوخلغتنامه دهخداربوخ . [ رَ ] (ع ص ) زنی که وقت نزدیکی با مرد بیهوش گردد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ربواتلغتنامه دهخداربوات . [ رِب ْ ] (ع اِ) عشرات الوف در مراتب شانزده گانه ٔ عدد فیثاغوریان . (رسائل اخوان الصفا).
ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رَب ْ وَ ] (از ع ، اِ) رِبْوَت . رُبْوَت . (ناظم الاطباء). رجوع به رِبْوَت شود. || در عرف اهل فن حساب ، ده بار. (از اقرب الموارد).
ربولهلغتنامه دهخداربوله . [ رَ ل َ ] (از ع ، اِ) به لغت اندلس رستنیی باشد که آن را کنگر گویند و با ماست خورند.(برهان ) (آنندراج ). قسمی از کنگر. (ناظم الاطباء).
ربوخلغتنامه دهخداربوخ . [ رَ ] (ع ص ) زنی که وقت نزدیکی با مرد بیهوش گردد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ربواتلغتنامه دهخداربوات . [ رِب ْ ] (ع اِ) عشرات الوف در مراتب شانزده گانه ٔ عدد فیثاغوریان . (رسائل اخوان الصفا).
ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رَب ْ وَ ] (از ع ، اِ) رِبْوَت . رُبْوَت . (ناظم الاطباء). رجوع به رِبْوَت شود. || در عرف اهل فن حساب ، ده بار. (از اقرب الموارد).
چناربولغتنامه دهخداچناربو. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 25 هزارگزی جنوب خاوری فریمان بر سر راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام واقع است . این آبادی در دامنه ٔ کوه قرار گرفته و هوایش معتدل است و 348</
داربولغتنامه دهخداداربو. (اِخ ) گاستن داربو . ریاضی دان فرانسوی که در شهر نیم متولد شده است ، بین سالهای 1842 و 1918 م . زیسته و کار اصلی اوبیشتر در محاسبات هندسی «بینهایت کوچک » بوده است .
چربولغتنامه دهخداچربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاند
خرمای اربولغتنامه دهخداخرمای اربو. [ خ ُ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرمالو. خرمای اربه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اربه شود.