ربوخهفرهنگ فارسی عمید۱. خوشی و لذتی که از چیزی یا کاری خصوصاً جماع به انسان دست میدهد.۳. (صفت) ویژگی کسی که در جماع به اوج خوشی و لذت میرسد.
ربوخهلغتنامه دهخداربوخه . [رَ خ َ / خ ِ ] (اِ) خوشی و خوش آیندی . (ناظم الاطباء). خوش و خوشی را گویند عموماً. (برهان ). || در فارسی و ظاهراً با شاهد واحد در لغتنامه ها می آورند که ربوخ عربیست و فارسی نیست . (یادداشت مرحوم دهخدا). خوشی و لذتی که در وقت جماع دست
ربوخه شدنلغتنامه دهخداربوخه شدن . [ رَ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انزال گشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). در آرمیدگی بکمال خوشی رسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ربوخه رسیدن باشد بغایت اشتها در نزدیکی ، و گویند: ربوخه شد. (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span
ربوخه شدنلغتنامه دهخداربوخه شدن . [ رَ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انزال گشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). در آرمیدگی بکمال خوشی رسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ربوخه رسیدن باشد بغایت اشتها در نزدیکی ، و گویند: ربوخه شد. (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span
یوخهلغتنامه دهخدایوخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) رسیدن به منتهای شهوت تمتع و هنگام تمتع. (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال همچو زن غر شدم ز یوخه ٔ رعنا. سوزنی (از ف
یوخهفرهنگ فارسی عمیدخوشی و لذتی که هنگام جماع و در لحظۀ رسیدن به منتهای شهوت و تمتع بهدست میدهد؛ ربوخه: ◻︎ گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال / همچو زنغر شدم ز یوخهٴ رعنا (سوزنی: لغتنامه: یوخه).
زبوخهلغتنامه دهخدازبوخه . [ زَ خ َ ] (اِ) ذوق و خوشی که از مباشرت آدمی را حاصل شود. و براء مهمله نیز لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). آن خوشی و لذتی را گویند که در حین جماع کردن به هم رسد. (برهان قاطع) (آنندراج ).خوشی و لذت جماع . (ناظم الاطباء). مصحف ربوخه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) .
انزاللغتنامه دهخداانزال . [ اِ ] (ع مص ) فروفرستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مؤید الفضلاء). نازل کردن . (از اقرب الموارد). یقال : انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرود آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
ربوخه شدنلغتنامه دهخداربوخه شدن . [ رَ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انزال گشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). در آرمیدگی بکمال خوشی رسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ربوخه رسیدن باشد بغایت اشتها در نزدیکی ، و گویند: ربوخه شد. (یادداشت مرحوم دهخدا) :</span