رجاعلغتنامه دهخدارجاع . [ رِ ] (ع مص ) دم برداشتن وکمیز انداختن ماده شتر و ماده خر بطوری که گویی آبستن باشد باآنکه آبستن نبود. (ناظم الاطباء). راجع شدن ماده شتر یا ماده خر. (از اقرب الموارد). دم برداشته بول کردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگشتن طیور از گرمسیر به سردسیر. (ناظم الاطب
رجاعلغتنامه دهخدارجاع . [رِ ] (ع اِ) مهار و یا چیزی از مهار که بر بینی شترباشد. ج ، اَرْجِعة، و رُجُع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خطام ، یعنی چیزی که بر بینی شتر بندند. (از اقرب الموارد). || ج ، رُجُع (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)، بمعنی خطام ،یعنی چیزی که بر بین
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رَ ](ع مص ) رُزاح . افتادن شتر از ماندگی یا لاغری . (از اقرب الموارد). افتادن شتر از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مصدر به معنی رُزوح . (منتهی الارب ). رجوع به رُزوح شود. سخت لاغر شدن ستور و بماندن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || ضعیف و
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر عدی بن سهم بن ربیعة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). و رجوع به عقد الفرید ج 3 ص 325 شود.
رزاحلغتنامه دهخدارزاح . [ رُ ] (ع مص ) رَزاح . مصدر به معنی رَزاح . (ناظم الاطباء). ماندن شتر از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَزاح شود.
رزاحیلغتنامه دهخدارزاحی . [ رَ حا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رازح . گویند: ابل رزاحی ؛ شتران لاغر. (از ناظم الاطباء). شتران لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتران لاغر و افتاده . (از اقرب الموارد). و رجوع به رازح شود.
ارجعةلغتنامه دهخداارجعة. [ اَ ج ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ رِجاع ،بمعنی مهار یا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد.
رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رُ ج ُ ] (ع ص ) ج ِ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری . (آنندراج ). || ج ِ رِجاع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رِجاع ، مهاریا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد. (آنندراج ).
مراجعةلغتنامه دهخدامراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] (ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن . (از منتهی الارب ). اعاده ٔ کلام . (از متن اللغة). با کسی سخن وا گردانیدن . (فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه . (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده . (متن اللغة). || بازگردید
رجعلغتنامه دهخدارجع. [ رَ ] (ع اِ) باران وآب کبیر. ج ، رجعان . (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران که پس از باران آید، و فی القرآن : «و السماء ذات الرجع». (قرآن 11/86). (از اقرب الموارد). باران . (ترجمان ت
مهارلغتنامه دهخدامهار. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قیاد. هجر. خطام . نکل . رجاع . خطیر. جریر. (منتهی الارب ). صاحب قاموس کتاب
استرجاعلغتنامه دهخدااسترجاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انّا ﷲ و انّا الیه راجعون گفتن . (منتهی الارب ). انا ﷲ و انا الیه راجعون گفتن در وقت مصیبت . (تاج المصادر بیهقی ): و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)؛ ترجمه ٔ آن : و فروتنی نمود و اس
ارجاعلغتنامه دهخداارجاع . [ اِ ] (ع مص ) بازگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ): ارجعه اﷲ. || چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن . (غیاث اللغات ). || رجوع کردن امری . احاله . || نفع بخشیدن . (منتهی الارب ): ارجع اﷲ بیعته ؛ نفع بخشد خدای عقد بیع او را. || خریده را بازگردانیدن . (منتهی
ارجاعدیکشنری عربی به فارسیبالا جستن , پس جستن , پريدن , گزاف گويي کردن , مورد توپ وتشرقرار دادن , بيرون انداختن , پرش , جست , گزاف گويي
استرجاعفرهنگ فارسی عمید۱. بازگرفتن چیزی از کسی.۲. «انا للّه و انا الیه راجعون» گفتن هنگام شنیدن خبر مرگ کسی.