مقیم شدنفرهنگ مترادف و متضاداقامتگزیدن، ماندگار شدن، متوطن شدن، ساکن شدن، رحل اقامت افکندن، سکونت گزیدن، سکناگزیدن، رخت افکندن ≠ مهاجرت کردن
اثمدادلغتنامه دهخدااثمداد. [ اِ م ِ ] (ع مص ) بر آب اندک بی ماده فرودآمدن . بر ثَمَد رَحل اقامت افکندن . ائثماد.