رحیقلغتنامه دهخدارحیق . [ رَ ] (ع اِ) می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی درد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب خالص و صاف . (غیاث اللغات ) (فرهنگ سروری ). شراب ویژه . (مهذب الاسماء). شراب خالص و صاف و خوشبوی . (آنندراج ). شراب نیکو یا خالص بی آمیغ یا صافی بی در
رهیکلغتنامه دهخدارهیک . [ رَ ] (ع ص ) سخت سوده و شکسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رعیقلغتنامه دهخدارعیق . [ رَ ] (ع مص ) شنیدن آواز شکم ستور وقت دویدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شنیدن آواز نره ٔ ستور چون در غلاف خود بجنبد. (ناظم الاطباء).بانگ قضیب است . (مهذب الاسماء).
رهقلغتنامه دهخدارهق . [ رَ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش قمصر کاشان با 1350 تن سکنه . آب آن از 16 رشته قنات و محصول عمده ٔ آن غلات میوه و حبوب و صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir=
رهقلغتنامه دهخدارهق . [ رَ هََ ] (ع مص ) فروپوشیدن چیزی را قوله تعالی :و لایرهق وجوههم قتر ولا ذلة . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن . (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به چیزی و یا نزدیک شدن گرفتن چیزی ویا نزدیک شدن به چیزی اعم از اینکه شخص آن را بگیرد
رهکلغتنامه دهخدارهک . [ رَ ] (ع اِ) کار نیک و صالح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عمل صالح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رحیق مختومواژهنامه آزاد- رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242): کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
رحاقلغتنامه دهخدارحاق . [ رُ ] (ع اِ) رَحیق . می خالص و صافی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب . (از اقرب الموارد). و رجوع به رحیق شود.
رهیقلغتنامه دهخدارهیق . [ رَ ](ع اِ) رحیق . خمر. باده . (از فرهنگ فارسی معین ). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). رجوع به رحیق شود.
رحیق مختومواژهنامه آزاد- رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242): کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.