رخاملغتنامه دهخدارخام . [ رُ ] (ع اِ) سنگ سپید و نرم . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغه ). مرمر. (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (دستوراللغة) (دمشقی ). سنگی است سفید یا سفید زردرنگ یا سفید مایل به سیاهی که نام دیگرش مرمر است . (فرهنگ نظام ). سنگی است سپید نرم و آن را انواع است ب
رخامدیکشنری عربی به فارسیسنگ مرمر , تيله , گلوله شيشه اي , تيله بازي , مرمري , رنگ ابري زدن , مرمرنماکردن
رخام الطینلغتنامه دهخدارخام الطین . [ رُ مُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) طین قیمولیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قیمولا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 172).
سنگ رخاملغتنامه دهخداسنگ رخام . [ س َ گ ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرمر. (دهار) : حوضه ای ساخته ز سنگ رخام حوض کوثر بدو نوشته غلام .نظامی (هفت پیکر ص 299).
یرخوملغتنامه دهخدایرخوم . [ ی َ ] (ع اِ) یرخم . ترخم .کرکس نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
رُخُومگویش دزفولیاصطلاحاًَ چیز بسیار سفت و محکم در اصل نام مصالح قدیمی ( ساروج) که از سرشک و خاک رس و موی بز و آهک درست می شد (بعضی می گویند شیر هم در آن قاطی می کردند. )
رخامةلغتنامه دهخدارخامة. [ رَ م َ ] (ع مص ) نرم و سهل گردیدن کلام . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نرم و باریک شدن آواز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || نرم و آسان گوی شدن کسی . (ناظم الاطباء). نرم و آسان گوی شدن جاریه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رخامةلغتنامه دهخدارخامة. [ رُ م َ ] (ع اِ) یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). گیاهی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قطعه ای از رخام . (از المنجد). || یک نوع صفحه ای که در روی آن ساعات ظهر را مشخص کرده اند و دایره ٔ هندی گویند. (ناظم الاطباء). نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح
رخامیلغتنامه دهخدارخامی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی ). || هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) <span class="hl"
رخامیلغتنامه دهخدارخامی . [ رُ ما ] (ع اِ) باد نرم و نسیم .(ناظم الاطباء). باد نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). باد ملایم . (از اقرب الموارد). || درختی است . (ناظم الاطباء). درخت میوه ای است . (از شعوری ج 2 ص 27). || گیاهی است
رخام الطینلغتنامه دهخدارخام الطین . [ رُ مُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) طین قیمولیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قیمولا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 172).
رخامةلغتنامه دهخدارخامة. [ رَ م َ ] (ع مص ) نرم و سهل گردیدن کلام . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نرم و باریک شدن آواز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || نرم و آسان گوی شدن کسی . (ناظم الاطباء). نرم و آسان گوی شدن جاریه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رخامةلغتنامه دهخدارخامة. [ رُ م َ ] (ع اِ) یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). گیاهی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قطعه ای از رخام . (از المنجد). || یک نوع صفحه ای که در روی آن ساعات ظهر را مشخص کرده اند و دایره ٔ هندی گویند. (ناظم الاطباء). نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح
رخامیلغتنامه دهخدارخامی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی ). || هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) <span class="hl"
حجرالرخاملغتنامه دهخداحجرالرخام . [ ح َج َ رُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سست است که بر قبرهانصب کنند و اقسام می باشد و مراد از او قسم سپید است . در آخر دوم سرد و خشک و رادع و قاطع نزف الدم جهت جراحات و با سرکه محلل اورام و رافع استسقا و با صمغو نوشادر جهت بهق و رفع آثار، و ذرور او جهت قطع بواسیر و آ
سنگ رخاملغتنامه دهخداسنگ رخام . [ س َ گ ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرمر. (دهار) : حوضه ای ساخته ز سنگ رخام حوض کوثر بدو نوشته غلام .نظامی (هفت پیکر ص 299).
لزاق الرخاملغتنامه دهخدالزاق الرخام . [ ل ِ ق ُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) لزاق الحجر. صمغالبلاط. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). صمغالبلوط. (فهرست مخزن الادویه ).
ارخاملغتنامه دهخداارخام . [ اِ ] (ع مص ) ارخام دجاجه بیضه ها را؛ زیر بال گرفتن ماکیان تخم ها را برای چوزه برآوردن . بر خایه نشستن ماکیان . (تاج المصادر بیهقی ). زیر بال گرفتن ماکیان بیضه را. (منتهی الارب ).