رخنه گرلغتنامه دهخدارخنه گر. [ رَ ن َ / ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) رخنه کننده . شکافنده . رخنه ساز. کافنده : رخنه گر ملک سرافکنده به لشکر بدعهد پراکنده به . نظامی .چو نیست سایه ز پستی بنای ذوق مراچه غم ک
رخنهگر تلفنphreak, phreakerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که به شبکههای مخابراتی یا دیگر سامانههای حفاظتشده رخنه میکند
موشک رخنهگرpenetrating missileواژههای مصوب فرهنگستانموشکی با فیوز تأخیری و کلاهک ویژه که برای تخریب اهداف پنهان در زمین به کار میرود و پس از نفوذ تا عمق معینی منفجر میشود
رخنه رخنهلغتنامه دهخدارخنه رخنه . [ رَ ن َ / ن ِ رَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) شکاف شکاف . چاک چاک . سوراخ سوراخ : تن نای شد رخنه رخنه ز غم که دیگر نخواهد برآمدش دم . فردوسی .<b
کلاهسفیدwhite hatواژههای مصوب فرهنگستانرخنهگری که برای پیشگیری از عملیات غیرقانونی، مانند ورود غیرمُجاز به شبکههای رایانهای، به کار گرفته میشود
رایاسربازcyber soldierواژههای مصوب فرهنگستانفردی نظامی که از دانش و مهارتهای رخنهگری و درگیری و جنگ و جاسوسی در فضای رایانهای استفاده میکند
کلاهسیاهblack hatواژههای مصوب فرهنگستانرخنهگری که صرفاً انگیزۀ خرابکاری دارد و عملیات مجرمانهای مانند ورود غیرقانونی به شبکه انجام میدهد