رخوتلغتنامه دهخدارخوت . [ رِخ ْ وَ ] (ع اِمص ) رِخْوة. سستی . (یادداشت مؤلف ) : بر نیک صبر کرد نباید که رخوت است بر بد شتاب کرد نباید که از هواست . ناصرخسرو.|| نرمی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رخوة و رخوه شود.
رخوتلغتنامه دهخدارخوت . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَخْت فارسی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ج ِ رخت . (غیاث اللغات ) : بنما در بساط فرش رخوت سالکان مسالک اطوار. نظام قاری .بنما در میان جمع رخوت نرمه ای کز وی آید اینهمه کار. <p cl
رخودلغتنامه دهخدارخود. [رِخ ْ وَدد ] (ع ص ) مرد نرم استخوان بسیارگوشت و مؤنث با تاء آید و نیز گفته میشود: رجل رخودالشباب و امراءة رخودالشباب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرد نرم استخوان فربه . (از اقرب الموارد). و رجوع به رخو شود.
رخوتزای نخاعیspinal sedativeواژههای مصوب فرهنگستانرخوتزایی که فعالیت کارکردی یا نابهنجار نخاع را تخفیف میدهد
رخوتزای عصبیnervous sedativeواژههای مصوب فرهنگستانرخوتزاییِ که ازطریق دستگاه عصبی عمل میکند و شامل رخوتزاهای مغزی و نخاعی و تنۀ عصبی است
aestivatedدیکشنری انگلیسی به فارسیآستانه، تابستان را گذراندن، رخوت تابستانی داشتن، تابستان را بحال رخوت گذراندن
aestivatingدیکشنری انگلیسی به فارسیمحرک، تابستان را گذراندن، رخوت تابستانی داشتن، تابستان را بحال رخوت گذراندن
aestivatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتسریع می کند، تابستان را گذراندن، رخوت تابستانی داشتن، تابستان را بحال رخوت گذراندن
رخوتزای نخاعیspinal sedativeواژههای مصوب فرهنگستانرخوتزایی که فعالیت کارکردی یا نابهنجار نخاع را تخفیف میدهد
رخوتزای عصبیnervous sedativeواژههای مصوب فرهنگستانرخوتزاییِ که ازطریق دستگاه عصبی عمل میکند و شامل رخوتزاهای مغزی و نخاعی و تنۀ عصبی است