رذیللغتنامه دهخدارذیل . [ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : هست آن خوارزمشه شاه جلیل دل همی خواهد از این قوم رذیل . مولوی .|| ردی و هیچکاره از هر چیز. ج ، رُذَلاء، رُذالی ̍. (ناظم
پیردللغتنامه دهخداپیردل . [ دِ ] (ص مرکب )که دلی پیر دارد. چون پیر مجرب و بخرد : باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل چند ازین زهاد همچون سرو در پیری جوان .خاقانی .
رذللغتنامه دهخدارذل . [ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکس و فرومایه . ج ، رُذول ، اَرْذال ، رَذْلون . (از اقرب الموارد). ناکس . (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 51). مردم ناکس . ج ، اَراذِل ، اَرْذال . (مهذب الاسم
رذللغتنامه دهخدارذل . [ رَ ] (ع مص ) ناکس و فرومایه گردانیدن کسی را.(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرومایه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
پردللغتنامه دهخداپردل . [ پ ُ دِ ] (ص مرکب ) دلیر. پرجرأت . جسور. پرجسارت .پرجگر. دلاور. شیردل . نترس . بهادر. (غیاث اللغات ) (برهان ). شجاع . قوی دل . مقابل بددل و کم دل : فروهشته بر سرو مشکین کمندکه کردی بدان پردلان را ببند. فردوسی .</p
رذیلتلغتنامه دهخدارذیلت . [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلة. رذیله . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغة). آهو. ضد فضیلت . رذیله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رذالت و رذیلة و رذیله شود.
رذیلهلغتنامه دهخدارذیله . [ رَ ل َ ] (ع ص ) ناشایسته و زشت و دون و فرومایه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) رَذیلة. رَذیلت . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).
رذیلةلغتنامه دهخدارذیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلت . ناکسی و حقارت . ضد فضیلة. (ناظم الاطباء). ناکسی . ضد فضیلت . (منتهی الارب ). ناکسی . مقابل فضیلت . (آنندراج ). ج ، رَذائِل . و رجوع به رذیله شود. || (ص ) زن ناکس و فرومایه . (آنندراج ) (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).- <span
رزیللغتنامه دهخدارزیل . [ رَ ] (ع ص ) رذیل . سَیِّی ٔ. مقابل حَسَن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزیلة و رذیل شود.
رذلاءلغتنامه دهخدارذلاء. [ رُ ذَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رذیل . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رذیل شود.
رذالیلغتنامه دهخدارذالی . [ رُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رذیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (متن اللغة).- رذالی العمر ؛ بدترین آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به رذیل شود.
رذیلتلغتنامه دهخدارذیلت . [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلة. رذیله . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغة). آهو. ضد فضیلت . رذیله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رذالت و رذیلة و رذیله شود.
رذیلهلغتنامه دهخدارذیله . [ رَ ل َ ] (ع ص ) ناشایسته و زشت و دون و فرومایه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) رَذیلة. رَذیلت . ناکسی و فرومایگی . (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).
رذیلةلغتنامه دهخدارذیلة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رذیلت . ناکسی و حقارت . ضد فضیلة. (ناظم الاطباء). ناکسی . ضد فضیلت . (منتهی الارب ). ناکسی . مقابل فضیلت . (آنندراج ). ج ، رَذائِل . و رجوع به رذیله شود. || (ص ) زن ناکس و فرومایه . (آنندراج ) (غیاث اللغات از صراح اللغه و منتخب اللغات ).- <span