رزاق

razzāq

معنی

۱. رزق‌دهنده؛ روزی‌دهنده؛ روزی‌رساننده.
۲. (اسم، صفت) از نام‌ها و صفات خدای‌تعالی.

مترادف

رزقرسان، روزیده، روزیرسان

جست‌وجوی دقیق

رزاق

لغت‌نامه دهخدا

رزاق . [ رَزْ زا ] (ع ص ) پیداکننده ٔ روزی و دهنده ٔ آن . (منتهی الارب ). رزق دهنده . (آنندراج ).روزی دهنده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بسیار رزق دهنده . (فرهنگ نظام ). روزی بخش . بسیار روزی بخش . بسیار روزی رسان . بسیار روزی ده . (یادداشت مؤلف ) :

رزاق

فرهنگ فارسی عمید

۱. رزق‌دهنده؛ روزی‌دهنده؛ روزی‌رساننده.۲. (اسم، صفت) از نام‌ها و صفات خدای‌تعالی.

رزاق

فرهنگ فارسی معین

(رَ زّ) [ ع . ] (ص .) روزی دهنده .

رزاق

فرهنگ مترادف و متضاد

رزقرسان، روزیده، روزیرسان

جست‌وجوی هم‌آوا

رزاغ

لغت‌نامه دهخدا

رزاغ . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَزَغة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رَزَغة، به معنی گِلزار و لایستان . (آنندراج ). رجوع به رَزَغة شود.

رَّزَّاقُ

فرهنگ واژگان قرآن

بسیار روزی دهنده (رزق : عطائي که جاري و هميشگي باشد)

رزاق خانه

لغت‌نامه دهخدا

رزاق خانه . [ رَزْ زا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ رزق . خانه ٔ روزی . || درگاه . بارگاه . دربار پادشاه . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 159).

رگ‌ریزاک

angiocrinosis

واژه‌های مصوب فرهنگستان

اختلال در تنظیم قطر رگ‌ها که منشأ درون‌ریز دارد

ریزق

لغت‌نامه دهخدا

ریزق . [ رَ زَ ] (ع اِ) عنب الثعلب . (ناظم الاطباء). سگ انگور. یا آن با دو راء (ریرق ) است . (از منتهی الارب ). ربرق . ریرق . عنب الثعلب . (نشوء اللغة ص 28). رجوع به ریرق و ربرق و عنب الثعلب شود.

جست‌وجوی مشابه

رزاقی

لغت‌نامه دهخدا

رزاقی .[ رَ قی ی ] (ع اِ) می و شراب . (ناظم الاطباء). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نام گلی است .

رزاق خانه

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

روزی بخش

لغت‌نامه دهخدا

روزی بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) روزی بخشنده . رازق . رزاق .

طعمهخوار

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. غذاخور ۲. جیرهخوار ≠ جیرهده ۳. روزیرسان، رزقده، رزاق

روزی ده

فرهنگ فارسی عمید

۱. آن‌که به ‌همۀ جانداران رزق‌وروزی می‌دهد؛ رازق؛ رزاق؛ روزی‌دهنده.۲. از نام‌ها و صفات خدای‌تعالی.

نوابخش

لغت‌نامه دهخدا

نوابخش . [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) رزاق . روزی رسان : ای جهان را ز هیچ سازنده هم نوابخش و هم نوازنده .نظامی .

سریردار

لغت‌نامه دهخدا

سریردار. [ س َ ] (نف مرکب ) تخت دار. صاحب تاج و تخت . || پادشاه . فرمانفرما. || در بیت زیر خدای تعالی مقصود است : رزاق نه کآسمان ارزاق سردار و سریردار آفاق .نظامی .

جست‌وجوی هم‌آغاز

رزاق خانه

لغت‌نامه دهخدا

رزاقی

لغت‌نامه دهخدا

رزاقی .[ رَ قی ی ] (ع اِ) می و شراب . (ناظم الاطباء). می . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نام گلی است .

جست‌وجوی هم‌قافیه

قاسم الارزاق

لغت‌نامه دهخدا

قاسم الارزاق . [ س ِ مُل ْ اَ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (ناظم الاطباء).

استرزاق

لغت‌نامه دهخدا

استرزاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روزی خواستن . روزی جستن . (تاج المصادر بیهقی ).

ارزاق

لغت‌نامه دهخدا

ارزاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رِزق . روزیها. - ارزاق الجند ؛ روزی لشکر. (مهذب الاسماء). رزق و مرسوم لشکر. (منتهی الأرب ). جیره . اجری .

قاسم الارزاق

فرهنگ فارسی عمید

۱. بخش‌کنندۀ روزی‌ها.۲. (اسم) از نام‌ها و صفات باری‌تعالی.

ارزاق

فرهنگ فارسی عمید

= رزق

درپیوند

بیشتر بدانید

رزاق

razzāq

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ واژگان قرآن

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید