رزهلغتنامه دهخدارزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 210 تن . آب آنجا از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رزهلغتنامه دهخدارزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب پایین بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان فرشبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
رزهلغتنامه دهخدارزه . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات . صنایع دستی زنان قالیبافی . ساکنان از طایفه ٔ عشایرند. قلعه ٔ رزه از آثار قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
رزهلغتنامه دهخدارزه . [ رَ زَ / زِ ] (اِ) طناب که آنرا رجه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رژه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 15). رجه و شریطه و طنابی از لیف خرما و جز آن که دو سر آن را به جایی
ریزه ریزهلغتنامه دهخداریزه ریزه . [ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . ذره ذره . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). هسیس . (منتهی الارب ) : ریزه ریزه صدق هرروزه چراجمع می ناید در این انبار
چفت و رزهلغتنامه دهخداچفت و رزه . [ چ ِ ت ُ رَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) چفت و بست . چفت وبند. و رجوع به چفت و چفت و بست و چفت و بند شود.
روباه رزهلغتنامه دهخداروباه رزه . [ رَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) عنب الثعلب . (گنجینه ٔ گنجوی ).روباه رزک . (مفاتیح العلوم ). روباه تربک : روباه رزه فتاده در راه آلوده به خون چو موی روباه . نظامی .و رجوع به
رزه بندلغتنامه دهخدارزه بند. [ رَ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 342 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ چال . محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cla
گاو رزهلغتنامه دهخداگاو رزه . [ وَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاو یوغ دار که بدان شیار کنند. (ناظم الاطباء). ورزه گاو. گاو کار. گاوی که با آن تخم کارند.
رزةلغتنامه دهخدارزة. [ رَزْ زَ ] (ع اِ) زرفین در. (منتهی الارب ). رزه و زرفین در. (ناظم الاطباء). حلقه که بر آستین در باشد. (فرهنگ جهانگیری ). حلقه ٔ آهنی که قفل را بدان بندند. (از اقرب الموارد). و رجوع به رزه شود.
روباه رزکلغتنامه دهخداروباه رزک . [ رَزَ ] (اِ مرکب ) عنب الثعلب . (مفاتیح العلوم ). روباه تربک . روباه رزه . رجوع به روباه تربک و روباه رزه شود.
چفت و بندلغتنامه دهخداچفت و بند. [ چ ِ ت ُ ب َ ] (اِ مرکب ) چفت و بست . چفت و رزه . زلف و زنجیر (در اصطلاح اهالی فیض آباد بخش تربت حیدریه ). زنجیر و حلقه ای که به آن وسیله در خانه یا در صندوق و جز آن را بسته یا قفل کنند. و رجوع به چفت و چفت و بست و چفت و رزه شود.
رزه بندلغتنامه دهخدارزه بند. [ رَ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 342 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ چال . محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span cla
درزهلغتنامه دهخدادرزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 73 هزارگزی خاور مشیز و چهار هزارگزی باختر راه مالرو چهارطاق به ده تازیان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درزهلغتنامه دهخدادرزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 134 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و سر راه رمشک به کهنوج ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ کنار گاوان جزء
درزهلغتنامه دهخدادرزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درز. چاک دوخته . (برهان ). || دختر خردسال . (از برهان ).
درزهلغتنامه دهخدادرزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درژه . توده و پشته ٔ علف و خار و خاشاک . (برهان ). توده ٔ خاک و خاشاک و ریگ . (آنندراج ). بسته . دسته : «اضغاث » جماعت «ضغث » بوده و ضغث درزه بود یاچیزی بود که بکار نیاید چون چوبهای باریک سخت
دودرزهلغتنامه دهخدادودرزه . [ دُ دَ زَ / زِ ] (ص نسبی ) با دو درز. که دودرز دارد. || پاکدوزی . کف ؛ دودوزه دوختن . (یادداشت مؤلف ).