رساندهلغتنامه دهخدارسانده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف ) متصل شده . (فرهنگ فارسی معین ). الحاق شده . اتصال داده شده . (یادداشت مؤلف ). || انتقال داده . || حمل کرده . || ابلاغ شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رساندن شود.
رسانیدهلغتنامه دهخدارسانیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف ) رسانده . متصل شده . اتصال داده شده . الحاق شده . رجوع به رسانیدن و رساندن و رسانده شود.
دادههای رساندهtransferred dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از جایی به جای دیگر منتقل شده باشد
دادههای رساندهtransferred dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از جایی به جای دیگر منتقل شده باشد
رسانیدهلغتنامه دهخدارسانیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف ) رسانده . متصل شده . اتصال داده شده . الحاق شده . رجوع به رسانیدن و رساندن و رسانده شود.
پوستیpercutaneousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی دارورسانی که در آن دارو ازطریق پوست به بدن رسانده میشود
دادههای رساندهtransferred dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از جایی به جای دیگر منتقل شده باشد