رعدآسالغتنامه دهخدارعدآسا. [ رَ ] (ص مرکب ) مانند رعد. همچون تندر. رعدوار. (یادداشت مؤلف ). مانند رعد. همچون تندر: آوای رعد آسا. (فرهنگ فارسی معین ).
آسافرهنگ فارسی معین( اِ.) 1 - زیب ، زینت . 2 - وقار، تمکین . 3 - طرز، روش . 4 - پسوندی است که شباهت را می رساند مانند: رعدآسا.
رعدوارلغتنامه دهخدارعدوار. [ رَ وا ] (ص مرکب ) رعدآسا. مانند رعد و تندر. (ناظم الاطباء) : چو آن بندی آگاه گردد ز کارخروشد خروشیدنی رعدوار.نظامی .
رسافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بلند، بالا، پرسروصدا، واضح، تیز، گوشخراش، رعدآسا، نعره زنان، دلخراش بلیغ، فصیح بلندگو قورتداده فورته، فورتیسیمو تخس، جیغجیغو
آسالغتنامه دهخداآسا. (پسوند) اَسا. ادات تشبیه است . مثل . مانند. گون . گونه . شبه . وار. سان . سا. نظیر. شکل . صفت : آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا. خاقانی آسا. خورآسا. دلیرآسا. دودآسا. راهب آسا. رعدآسا. زمین آسا. ساسیاآسا. شیرآسا. عندلیب آسا. فلک آسا. مریدآسا. مهرآسا. یهودآ
طاقدیسلغتنامه دهخداطاقدیس . (اِخ ) تخت طاقدیس . تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طو