رعدبانگلغتنامه دهخدارعدبانگ . [ رَ ] (ص مرکب ) رعدآواز. تندرآوا. (یادداشت مؤلف ). که صدایی چون بانگ تندر دارد. که بانگی مانند رعد داشته باشد : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه پیل گام و سیل بر و شخ نورد و راه جوی . منوچهری .صباسرعت
بادگردلغتنامه دهخدابادگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) سریع چون باد. صفت اسب و دیگر چارپایان دونده باشد : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه پیل گام و سهل برّ و شخ نورد و راهجوی .منوچهری .
صباسرعتلغتنامه دهخداصباسرعت . [ ص َ س ُ ع َ ] (ص مرکب ) در تندروی به مانند باد صبا. تندرو. بشتاب رو : صباسرعتی رعدبانگ ادهمی که بر برق پیشی گرفتی همی . (بوستان ).رجوع به صبا و رجوع به صباصفت شود.
پیل گاملغتنامه دهخداپیل گام . (ص مرکب ) پیل قدم . دارای قدمی چون فیل : گورساق و شیرزهره ، یوزتاز و غرم تک پیل گام و کرگ سینه ، رنگ تاز و گرگ پوی . منوچهری .ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جِه پیل گام و سیل برّ و شَخ نورد و راهجوی
جهلغتنامه دهخداجه . [ ج َه ْ / ج ِه ْ ] (نف مرخم ) جهنده : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی . منوچهری .شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه
شخ نوردلغتنامه دهخداشخ نورد. [ ش َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) کوه نورد. طی کننده و پیماینده ٔ شخ . دامنه پیما : هرکجا طیاره ای کُه پاره ای شخ نوردی کُه کنی وادی جهی . منوچهری .رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل