رعشةلغتنامه دهخدارعشة. [ رَ ش َ ] (ع اِ) عجله . (اقرب الموارد). || رَعشَه ؛ علتی که از آن دست آدمی بی اراده می لرزد. (غیاث اللغات ازبحر الجواهر). رجوع به رَعشَه یا رَعشِه شود. || (اصطلاح پزشکی ) لرزشهای منظم متساوی البعد غیرارادی در یکی از اعضا (سر، دست یا پا). ارتعاش . لقوه . (فرهنگ فارسی مع
رعشةلغتنامه دهخدارعشة. [رَ ش َ ] (ع اِ) رَعشَه . رَعشِه . لرزه . (ناظم الاطباء) (دهار). عجوز. (منتهی الارب ). رجوع به رعشه شود. || نوع لرزیدن و هیأت آن . (ناظم الاطباء).
رعشهلغتنامه دهخدارعشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) یا رعشة. لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کلانسالی و یا از بیماری پدید آید. (ناظم الاطباء). لرزیدن و لرزه و با لفظ افتادن و افکندن و انداختن و کشیدن و برچیدن و گرفتن مستعمل . (آنندراج ). علتی است که از آن دست آد
رهسةلغتنامه دهخدارهسة. [ رَ س َ ] (ع اِ) از عیوبی است که بر اسب عارض می شود. و آن عیبی است که از صدمه و امثال آن در سُم پیدا می شود و عامه آن را با «ص » (رهصة) گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 28).
رهشهلغتنامه دهخدارهشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ارده که کنجد آسیاکرده ٔ نرم ساییده باشد. (از ناظم الاطباء). ارده را گویند و آن کنجد سیاه آسیاکرده است که با عسل و شیره و دوشاب خورند. (از آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص <span
رهشةلغتنامه دهخدارهشة. [ رُ ش َ ] (ع اِ) کرم . (ناظم الاطباء). سخا. (اقرب الموارد). || حیا. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رهشوشة شود.
رهصةلغتنامه دهخدارهصة. [ رَ ص َ ] (ع اِ) سودگی سم ستور از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع به رهسة و رهص و صبح الاعشی ج 2 ص 28 شود.
رعشه دارلغتنامه دهخدارعشه دار. [ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) دارای رعشه . لرزه دار. با رعشه . (یادداشت مؤلف ). کسی که در اندام وی لرزه باشد. لرزان . (ناظم الاطباء) : ز انقلاب چرخ می لرزم به آب روی خویش جام لبریزم به دست رعشه دار افت